مجله کودک 295 صفحه 10

"فرشته یا جادوگر" "عباس قدیر محسنی" من مردم ، توی یک هوای خوب بهاری ، یاران هم نم نم می آمد وهوا نه سرد بود ، نه گرم ، من راحت مردم ، راحت راحت ، چشم هایم را بستم و خوابم برد و دیگر بیدار نشدم و فهمیدم که مُردم ، برایم یک تابوت درست کردند از پر قوها ، سفید سفید . مرا روی آن خواباندند و توی جنگل فرشته ها ما روی بال هایشان گذاشتند وراه افتادند . سیندرلا پینوکیو ، سفید برفی و همه ی آنهایی که من توی قصه ها وافسانه هایشان رفته بودم و کمکشان کرده بودم . هم بودند ، همه گریه می کردند و پشت سر تابوت من آرام آرام می آمدند . درختها هم بیکار نبودند . شکوفه های خودشان را توی هوا رها می کردند و به دست نسیم می سپردند و نسیم شکوفه ها را پرواز می داد و روی تابوت سفید من می ریخت که حالا رنگا رنگ شده بود و من آرام خوابیده بودم و در واقع مرده بودم و یادم می آمد که در آن شب جشن چطور به سیندرلا کمک کردم و یک کالسکه جادویی برایش ساختم و چند بار سراغ اولین موتور حرکتی که انسان توانست از آن استفاده کند . در سال 1712 توسط شخصی به نام "جیمز وات" ساخته شد . وات از نیروی حاصل از بخار آب توانست پیستون موتور بخار خود را به حرکت درآورد .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 295صفحه 10