مجله کودک 296 صفحه 13

خدیجه که به خوبی همسرش را می شناخت او را دلداری داده و گفته بود که بدون شک خداوند برایت بد نمی خواهد . او به محمد (ص) گفت که چون تو نسبت به خانواده و بینوایان مهبران و مددکار هستی و به کسانی که دچار رنج و زحمتند . یاری رسانی حتما خداوند نیز کمکت خواهد کرد . خدیجه در این اندیشه ها بود که خود را در جلوی در خانه ی عمویش دید . او می خواست نظر عموی آگاه و مطلع خود را هم بداند . خدیجه حال شوهرش محمد(ص) را برای عموی خود بیان کرد . "ورقه" پس از مدتی مکث ، در حالی که به یک نقطه خیره شده بود گفت : قسم به کسی که جان "ورقه" در دست قدرت اوست . اگر آنچه را گفتی راست و درست باشد ، شوهرت برگزیده ی خداوند است . * چند روز بعد از این دیدار ، ورقه در کعبه با محمد (ص) ملاقات کرد و از او پرسشهایی کرد وسپس گفت : محمد ! خداوند به تو وحی فرستاده است وتوهم مانند موسی و عیسی(ع) برگزیده ی خداوندی سپس پیشانی محمد (ص) را بوسید و ادامه داد : برای خود متاسفم که پیر شده ام ای کاش زنده می ماندم وروزی که خداوند ترا به راهنمایی بشر مامور می ساخت را می دیدم . اشک شوق از دیدگان ورقه جاری بود . دسترسی به امکانات پزشکی کامل وجود ندارد . در این هنگام "کمک پزشکان" یا "پیرا پزشکان" کمک زیادی در حفظ جان انسان می کنند .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 296صفحه 13