مجله کودک 299 صفحه 26

قصه های اَجی مَجّی محمد کاظم مزینانی اَجّی مَجّی تو کوچه یه پیرزن می بینه جارو تو دستش داره خسته می شه ، می شینه **** پیرِزنه جاروشو می ذاره پای دیوار چشماشو اون می بنده نه خوابه و نه بیدار با کشیدن گلنگدن سلاح به عقب ، یک فشنگ از داخل خشاب بر اثر فشار فنر های زیر خشاب به داخل لوله ی اسلحه می آید .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 299صفحه 26