مجله کودک 300 صفحه 14

علاقه زیادی به علم و دانش داشتم . مخصوصا به ستاره شناسی ، آدم سر به آسمانی بودم که شبهای زیادی را روی پشت بام گذراندم . من بودم و یک دوربین کوچک و یک عالمه ستاره هایی که خیلی دوستشان داشتم . شدت علاقه ام به آن اندازه بود که توانستم اجازه دیدار از رصدخانه داشنکده علوم دانشگاه فردوسی مشهد را بگیرم جایی که برای استفاده دانشجویان و استادان و پژوهشگران این رشته بودو یکآدم عادی چون من اجازه ورود به آنجا را نداشت . حدود 27 سال پیش بود . آخر تابستان بود و گرفتن بلیت قطار کار دشواری بود بعد از یک شب خوابیدن در ایستگاه قطار ، عاقبت بلییتی به صورت "سرپا" شاید خستگی زیادی به ذهنمان وارد کند اما شوق روبروشدن با یک تلسکوپ بزرگ ، جذابیت خاصی داشت ، برگشت به تهران نیز به همین شیوه بود . جوان بودم و عاشق ، عاشق آسمان چند روز که گذشت از خستگی سفر چیزی باقی نمانده بود اما آنچه هنوز بعد از گذشت این بیست و چند سال باقی مانده ، خاطره دوست داشتنی حضوردرکنار یک تلسکوپ بزرگ در زیر گنبد رصدخانه دانشکده علوم مشهد است . حالا در سال 1386 ، از پله های زیادی بالا می روم تا به بالای تپه حاج عنایت در کناره شهر همدان برسم پله هایی که به آسمان می رسد ، نفسم به شماره افتاده است ، دیگر جوان نیستم . اما هنوز عاشق آسمانم ، حتی عاشق تر ، گنبد رصد خانه ابن صلاح همدانی پیدا می شود . . . . امیر محمد لاجورد پله هایی به آسمان آب در صفر درجه ی سانتی گراد یخ می زند

مجلات دوست کودکانمجله کودک 300صفحه 14