مجله کودک 302 صفحه 12

. . . . چه عروسک قشنگی ، ولی خوب ازخودت که قشنگ تر نیست ، وقتی من بچه بودم از این عروسک ها نداشتیم . خودم یه عروسک با پارچه درست کرده بودم و با اون بازی می کردم ،اِ اِ ، ببین یکی از دکمه های پیراهن عروسکت شل شده و داره میفته ، بیا بدوزیمش . . ." مامان بزرگ هی چپ و راست چلپ چلپ از من ماچ می کرد ، خیلی هم با مهربانی حرف می زد تا مثلا با من ارتباط بر قرار کند . ناگفته نماندکه دل من هم خیلی برای مامان بزرگم تنگ شده بود اما خب ، چکار باید می کردم ؟ دست خودم که نبود ، حرص ام خیلی درآمده بود . یکی نبود به این دایی بگوید حالا که بعد از عمری پیش آمده بود تا من بتوانم یک هفته ای بروم اصفهان و پیش رعنا باشم ؟ اشتفاه نکنید ها ، من خیلی مامان بزرگم را دوست دارم و خیلی هم دوست داشتم تا با اوبنشینم وتعریف کنم و مهربانی کنم اما ته دلم چیزی بود که نمی گذاشت . توی دلم پر از دلخوری بود . مامان بزرگ خیلی مهربانی می کرد ، اما من دل ودماغ هیچ کاری را نداشتم . حوصله هیچ چیزی را نداشتم ، اصفهان و رعنا از فکرم بیرون نمی رفت . مامان بزرگ تصمیم گرفته بود تا دکمه پیراهن عروسکم را بدوزد . بعد از ده دقیقه ای که سعی کرد تا سوزن رانخ کند ، از من خواست تا آنرا برایش نخ کنم ، اما من که می دانستم اگر این کار را بکنم باید کارهای بعدی را هم انجام دهم خود را به نشنیدن زدم . رفتم و نشستم به تلویزیون نگاه کردن . به این فکر می کردم که تا این یک هفته به سر بیاید چکار باید بکنم ؟ هیچوقت هم که توی یخچال مامان بزرگ چیز درست و حسابی پیدانمی شود ، فقط تخم مرغ ، بادمجان ، ترشی ، گوجه فرنگی ، انواع و اقسام داروها و از این جور چیزها فاطمه : "تو این یخچال تون شکلات پیدا نمی شه مامانی ؟" در خانه مامان بزرگ هیچ چیز برای بازی وسرگرمی وجود ندارد . باید با چیزهایی مثل پنکه بازی کنی روشن اش کنی و . . . غصه هایت را توی پره هایش داد بزنی تا تکه تکه شود ادامه دارد I مثل Islam (دین اسلام) : دین آسمانی اسلام ، آخرین دینی است که خداوند برای هدایت انسانها نازل کرده است . حضرت محمد (ص) آخرین فرستاده ی خدا و کتاب آسمانی قرآن آخرین کتاب الهی است .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 302صفحه 12