مجله کودک 304 صفحه 11

فکرش را که می کنم از دست خودم خیلی ناراحت می شوم . . . من با وجود آنکه مامان بزرگ آن همه گفته بود سوزن او را نخ نکرده بودم چه برسد . . . . به اینکه بنشینم و ناخن های پایش را بگیرم ، اما ریحانه به محض اینکه متوجه ناخن های بلند پاهای مامان بزرگ من شد پرید و . . . . رفتار ریحانه مرا به فکر می انداخت . دوستی با ریحانه باعث شد تا من متوجه خیلی از چیرها شوم . ، اما . . . اما دیگر هیچ فایده ای نداشت می دانید چرا ؟ چون آن یک هفته تمام شده بود . مامان بزرگ : "ممنونتم عزیزم ، تو این یه هفته حسابی خسته شدی ، حالا برو جانم ، مامانت پایینه و منتظرته . . ." اصلا دلم نمی آمد خداحافظی کنم خیلی برایم سخت بود . تازه تازه دلم برایش تنگ شده بود . دوست داشتم زمان به عقب برگردد و من دوباره فرصت داشته باشم که یک هفته پیش مامان بزرگ باشم . مامان :" چیه پس فاطمه ؟ کجایی ؟ چرا نمی یایی ؟ هر چی منتظرت شدم چرا نمی یای پایین ؟ آمدم دنبالت ببینم چی شده ؟ سرو صدای آژانسیه دراومده ، کوچه تنگه و جای پارک هم نیست . . ." فاطمه : "ببخشید مامان ، داشتم میومدم ، می شه فقط یه لحظه دیگه هم صبر کنین ؟" منتظر جواب مامان نشدم ، تندی . . . . برگشتم و به عوض تمامی بوسه های مهربانانه مامان بزرگ و به عوض تمام نامهربانی هایم ، بزرگترین بوسه عالم را روی لپ هایش چسباندم . ." نوشتن شرح حال افراد یا "بیوگرافی" نوع دیگری از ادبیات است . کتاب "آقای کلمنس ومارک تواین" که شرح حال مارک تواین ، نویسنده داستان های تام سایر وهکلبری فین است؛ نمونه ای از کتاب های بیوگرافی می باشد .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 304صفحه 11