مجله کودک 307 صفحه 18

" ماجراهای من ونی نی" قسمت سوم کبری بابابیی نی نی امروز هم مثل همیشه آرام خوابیده بود مامان داشت توی آشپزخانه غذا درست می کرد . من حوصله ام سر رفته بود . اول یک ذره دراز کشیدم . اما خوابم نبرد . مشقهایمرا نوشته بودم وحوصله ی نقاشی را هم نداشتم . مامان هم که اسباب بازی های نی نی را به من نمی داد . اسباب بازی های خودم را هم دوست نداشتم . نگاه کردم به شیشه ی شیرنی نی ، مامان خیلی وقت است که دیگر توی شیشه به من شیر نمی دهد . خیلی دلم می خواست یک ذره با شیشه ی نی نی شیر بخورم . آرام آرام رفتم طرف شیشه ی نی نی شیر بخورم . آرام آرام رفتم طرف شیشه و آن را برداشتم . اما هنوز یک قطره هم نخورده بودم که نی نی جشمهایش را باز کرد خندیدم ، نی نی اخم کرد .بعد بلند شد داشتم شاخ در می آوردم نی نی چهار دست و پا آمد طرف من شیشه را از دستم بگیرد . من آن قدر گیج شده بودم که شیشه را ول نمی کردم نی نی با زور زیادش شیشه را از من گرفت و خندید و شروع کرد به خوردن ! من همین طور به او خیره شده بودم . نی نی رویش را برگرداند و با سر و صدا بقیه ی شیر را خورد می خواستم مامان را صدا کنم که نی نی به من از سطح زمین ، ماه در شکل های مختلف دیده می شود . هنگامی که ماه دیده نمی شود . دوره "محاق" ماه است . سپس "هلال" نازک ماه دیده می شود که شب به شب قطر آن زیاد

مجلات دوست کودکانمجله کودک 307صفحه 18