مجله کودک 307 صفحه 35

شیر کوچولو جلوتر نرفت . او ده قدم برداشته بود خیال می کرد که اگر قدم یازدهم را بردارد ، سرش می خورد ، به میله ها ی قفس و دنگ صدا می کند . زیر بوته ی گل یاس نشست . برایش خیلی عجیب بود . چون همیشه ده قدم که می رفت می رسید به میله ها؛ ولی حالا زیر یک بوته ی یاس پر از گل نشسته بود ، جایی که هیچ کس او را نمی دید ، هر چه فکر کرد ، چیزی نفهمید ، آن وقت سرش را روی دستهایش گذاشت و خوابید . از آن طرف ، نگهبان باغ وحش یک دفعه یاد ش آمد که درقفس شیرها را نبسته است؛ فهمید که چه دسته گلی به آب داده است با دو دست محکم به سرش زد و با داد و بیداد همه را خبر کرد . همه جا را گشتند ، ولی شیر کوچولو را پیدا نکردند ، فکر کردند حتما از باغ وحش بیرون رفته است . آن وقت خبر گم شدن شیر کوچولو را از رادیو به مردم شهر دادند . . . . قصه از اینجا به بعد وارد هیجان بیشتری می شود ، ادامه ی قصه را می توانید در کتاب که به بهای 750 تومان منتشر شده دنبال کنید واز خواندن آن لذت ببرید . هر ماهیچه شامل دسته هایی از رشته ها وتارهای ماهیچه ای است . روی هر ماهیچه به وسیله غلاف ماهیچه که "اپی میزیوم" نام دارد پوشیده شده است .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 307صفحه 35