مجله کودک 309 صفحه 9

ناگهان نگاه ها به طرف یک نفر چرخ خورد . او به سجده نیفتاده بود . فقط با خشم به آدم نگاه می کرد . او شیطان بود و فرشته ها صدایش می زدند : « ابلیس ! » فرشته ها از کار او تعجب کردند . چون او اولین باری بود که خدا را اطاعت نمی کرد . خداوند پرسید : « ای ابلیس ، چرا در مقابل انسانی که من آفریدم سجده نکردی ؟ ! » او که عصبانی بود ، با نفرت جواب داد : « من از آدم بهترم . تو من را از آتش آفریده ای اما آدم را از گل . آتش از گل بهتر است و با ارزش تر است . پس من از او بهترم . » خشم خداوند زیاد شد . فرشته ها از حرف ابلیس ناراحت شدند . یکی گفت : « از خداوند عذرخواهی کن ! » دیگری گفت : « بگو که حرفم اشتباه است ! » سومی گفت : « از خشم خدا بترس ، خودت را جهنّمی نکن ! » اما ابلیس هنوز هم از آدم نفرت داشت . خداوند گفت : « ای ابلیس از آسمان ها و از میان فرشتگان بیرون برو ، که تو از پیش من رانده شده هستی ، لعنت من بر تو ، تا روز قیامت ادامه خواهد داشت . » ابلیس از جای خود برخاست . بوی بدی در آسمان پیچید . او هنگامی که خواست حرکت کند گفت : « ای خدا . . . من از این به بعد همه ی آدم ها را گمراه خواهم کرد ، مگر آن هایی که پاک و خوبند . . . » فرشته ها یکی یکی آه کشیدند . بر اثر فرسایش که آب دریاها و اقیانوس ها در بستر خشکی ها ایجاد می کنند ، در سواحل سنگی و صخره ای ، گاه شکل های مختلفی به وجود می آید .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 309صفحه 9