مجله کودک 309 صفحه 12

هر روز صبح ساعت 6 صبح آنجا باشم . شش صبح ؟ چرا به این زودی ؟ از بس که کار داشتند ، همه کارکنانش باید ساعت 6 سر کار بودند و اگر یک نفر ساعت شش و پنج دقیقه می رسید دیگراو را راه نمی دادند . خود من که حتی زودتر از این ساعت می رفتم . یک روز آقای سپاسی فر ساعت سه صبح بود آمد تا در عکاسی را باز کند و دید که من در خیابان پشت در ایستاده ام ، آن هم در زمستان ، میان برف . مگر چه خبر بوده ؟ این چه ساعتی برای کار و چه طرز کار کردن است ؟ خیلی کار می کردم . احتیاج به پول داشتم . نه اینکه فکر کنید خیلی پول دوست بودم اما آرزوهای بزرگی داشتم که برای رسیدن به آن باید پول می داشتم . همان کار زیاد بود تا باعث شد در 17 سالگی برای خودم یک عکاسی دایر کنم . قبل از آن به اندازه شش نفر کار می کردم و پول هایم را جمع می کردم . رتوش کردم و رتوش کردم و پول ها را جمع کردم تا اینکه چهار هزار تومان شد و رفتم بدنبال تحقق آرزوهایم . آمدم اینجا را خریدم که یک عکاسی در بسته ی ورشکسته ی درب و داغان بود . خریدمش 3000 تومان . چون وسایلش هم خیلی خراب بود . با پانصد تومان تجهیزات جدید عکاسی خریدم . 44 سال قبل بود . اینجا را مرمت کردم . پول کافی برای دکوراسیون نداشتم ، پس ابتکار کردم و با کمترین هزینه اینجا را درست کردم ، دیوارهای کاهگلی ، سقف آب انباری ، کف حصیر ، پرده ها از گونی و چند کنده درخت به جای مبلمان ، سریع و کم هزینه . از آنجا که مدتها این عکاسی متروکه بود دیگر هیچ مشتری از پله های آن بالا نمی آمد اما با ابتکارهایی که زدم دیری نگذشت که سرم آنقدرش شلوغ شد که مجبور شدم هفت هشت تا کارگر استخدام کنم . پس از همان ابتدا تنها کار عکاسی کودک را انجام نمی دادید ؟ O مثل Octopus [اختاپوس- هشت پا] : اختاپوس ها و ماهیان مرکب ، از جمله جانداران بی مهره ای هستند که بسیار بزرگ ، پر تحرک و با

مجلات دوست کودکانمجله کودک 309صفحه 12