مجله کودک 309 صفحه 14

« ماجراهای من و نی نی » کبری بابایی قسمت پنجم من و نی نی امروز توی خانه تنها بودیم . مامان رفته بود خرید و ما را با خودش نبرده بود . نی نی اولش خواب بود .من داشتم برنامه کودک تماشا می کردم که یکدفعه نی نی تکانی خورد و چشمهایش را باز کرد . من گفتم :« سلام نی نی ! » او همین طور به من و بعد به اطراف نگاه کرد و بعد زد زیر گریه ! خیلی بلند گریه می کرد . دهانش را تا آخر باز کرده بود . ته گلویش هم معلوم بود . من خیلی زود جغجغه اش را آوردم و گفتم : « بیا با این بازی کن تا مامان بیاد ! » اما نی نی جغجغه را پرت کرد و دوباره گریه کرد . من نی نی را بغل کردم تا ساکت شود . اما نشد . برایش شعر خواندم . اسباب بازی هایش را آوردم . ولی فایده نداشت ، حتی ماشین کنترلی ام را هم به او دادم تا گریه نکند . اما صدای گریه ی نی نی هر لحظه بلند و بلندتر می شد . گوشهایم درد گرفته بود . به ساعت نگاه کردم . کاش مامان زودتر می آمد . من هم گریه ام گرفته بود . اول آرام آرام اشکها از توی چشمم بیرون آمدند و بعد گریه ام تند شد و چند لحظه بعد ، من و نی نی با صدای خیلی 1- محل خروب آب ، جهت حرکت رو به جلوی اختاپوس 2- دهان اختاپوس که در زیر قسمت مرکزی بدن جاندار قرار دارد ، محتوی بزاقی سمی می باشد .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 309صفحه 14