مجله کودک 314 صفحه 9

- چاره تو در دست من است ! - بگو عزیزم ، زودتر بگو که چه باید کرد ؟ من از انتقام ادریس و یارانش می ترسم ! زن با حیله گری گفت : « با نقشه ی من ، هم تو صاحب آن باغ می شود و هم مردم گمان می کنند که آن مرد ، انسان نادرست و گناهکاری است ! » پادشاه برخاست و با خوشحالی پرسید : « چگونه ؟ ! » زن جواب داد : « من جمعی از یاران خود را به سوی آن مرد می فرستم ، تا او را به این جا بیاورند . بعد در مقابل همه گواهی بدهند که او آیین تو را ترک کرده و کافر است بعد تو او را از بین ببر و صاحب باغش شو ! » پادشاه از این نقشه خوشحال شد . همسر او دوستانی داشت که به آن ها « ازارقه » می گفتند . آن ها دشمنان خدا بودند به هیچ کس رحم نمی کردند و از گناه خوششان می آمد . خیلی زود ارزاقه رفتند و آن مرد را کشان کشان به قصر آوردند . مرد خداپرست به پادشاه گفت : « از عذاب خدا بترس . کار تو عاقبت خوشی ندارد . بالاخره ادریس پیامبر به سراغت خواهد آمد . » پادشاه پوزخندی زد و گفت : « تو دشمن ما و دشمن خدا هستی . پس سزایت مرگ است . این را مردم به من گفته اند ، درست است ؟ » آن چند نفر ارزاقه فریاد زدند : « آری ، ما گواهی می دهیم که او دشمن تو و دشمن دین خداست . او کافر است . » - جلادها معطل نکنید و گردن او را از بدنش جدا کنید ! جلادها دست به کار شدند و گردن او را جدا کردند . صدای ناله مرد خداپرست را در زمین هیچ کس جز خدا نشنید . دل آسمان لرزید و فرشته ها به گریه افتادند . پادشاه قهقه زد . حالا او صاحب آن باغ بزرگ و زیبا شده بود . (ادامه دارد) نمایش عروسک خیمه شب بازی که با استفاده از نخ انجام می شود یکی از انواع نمایش عروسکی است که نیاز به انجام حرکات ظر یف و موزون از سوی عروسک گردان دارد .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 314صفحه 9