مجله کودک 317 صفحه 15

می آمد که من و سمیه یاد مدرسه افتاده بودیم . همان شب و بعد از اسباب کشی ، روی سقف آپارتمان ما رژۀ لشگر فیل ها شروع شد و خانه ما چنان به لرز ه افتاد که ننه جون فکر کرد زلزله شده است و از ترس غش کرد ! بابا که وضع را اینطوری دید گفت : « خوب تا اثاثیه آن ها جابه جا شود و جا بیفتند چند روز باید صبر کرد . » اما ا ین ماجرا فردا شب و پس فردا شب و شبهای دیگر هم ادامه پیدا کرد . دیگر داشتیم عادت می کردیم . آن ها روی سقف جشن می گرفتند ، پایکوبی می کردند ، فوتبال بازی می کردند و مثل فیل ها حمله می کردند و ما فقط آرام گوش می کردیم . یک روز یواشکی من و سمیه رفتیم و کفش های آن ها را شمردیم . 18 جفت کفش بود ! از تعجب نزدیک بود شاخ در بیاوریم . اما به هیچکس نگفتیم . تا روزی که یک تکه از گچ سقف افتاد توی کله ی ننه جون و . . . و ما یک هفته بعد برگشتیم به همان کوچه 2 متری خودمان . مذهب رسمی کشور اعلام نمود . ارتشی مجهز ایجاد کرد و اقتصاد کشور را سامان داد . اقدامات او باعث شد تا سوئد به یکی از قدرت های مهم اروپا تبدیل شود . او ارتش دریایی قوی بر ضد روسیه و فنلاند ایجاد نمود .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 317صفحه 15