
زانوان زن لرزید و غم چهره اش را پوشاند . آهسته به راه افتاد . دلش گرفته بود . دوست داشت های های گریه کند . جلوی خانۀ علی (ع) ایستاد . آهی کشید و به خانه ساکت و خلوت چشم دوخت . اشک در چشمانش حلقه زد به دیوار گلی و ساده خانه تکیه کرد . زنجیر در را گرفت و صورتش را به در چسباند و بغضش ترکید . کبوتری که روی دیوار نشسته بود ، پرید و اوج گرفت .
لحظه ای بعد زن سر برداشت و به پنجرۀ چوبی بسته ای که گرد و غبار بر آن نشسته بود ، نگاهی کرد و با تأسف سری تکان داد . زن باید به خانه اش می رفت .
نگهبانی از روبه رو می آمد . زن نقابش را بر چهره انداخت و به کوچۀ بعدی پیچید . از کنار خانۀ میثم به طرف شط رفت .
نخلستان ، ساکت و آرام بود . آواز قورباغه ها از کنار فرات به گوش می رسید . زن ایستاد تا استراحت کند . مشک آب را روی دوشش گذاشت و راه خود را از میان باغی کج کرد تا زود به خانه برسد . باغ تاریک و ترسناک بود . ماه چون داسی بر نوک درختها چسبیده بود و پابه پای زن در حرکت بود . وارد باغ بعدی شد و کنار پرچین و حصار آن به راه افتاد . صدایی آمد . زن ایستاد . دو نفر پچ پچ می کردند . زن مشک را بر زمین گذاشت و گوش تیز کرد . صدای بچگانه ای پشت دیوار باغ به گوش می رسید .
زن ، خود را به حصار رساند ، با خود گفت : « این موقع ، این بچه ها اینجا چه کار می کنند ؟ »
صدایی آمد : « داداش ، من گرسنه ام! »
- صبر داشته باش ابراهیم .
S مثل Snakes [مارها] :
موجودات لوله ای شکل ، بلند با بدنی نرم ، مارها را تشکیل می دهند که خود در گروه خزندگان قرار دارند . آنها در همه جا به غیر از
مجلات دوست کودکانمجله کودک 319صفحه 34