مجله کودک 321 صفحه 6

اینکه ما باید از اینها هم اجازه می گرفتیم ! کم کم همه برای آمدن به ایران آماده می شدند . ثبت نام شروع شد . عده ای جزو کسانی بودند که قطعاً به ایران می آمدند . سرنوشت هواپیما هم معلوم نبود ، اما همراه امام بودن موجب مسابقه ای شده بود . خود حضرت امام همه روحیه شان به گونه ای بود که می فرمودند : من راضی نیستم کسی با من بیاید . بگذارید من تنها بروم . شب آخر ، تمام مردم محله ی « نوفل لوشاتو » که حضرت امام در آنجا اقامت داشتند ، باخبر شده بود که امام می خواهند بروند . همه ی آنها با گل به جلوی منزل امام آمده بودند . آنان آن قدر گلدان آورده بودند که راه منزل امام بسته شد . عصر آن روز امام بدون برنامه ی قبلی وارد خیابان شدند و فرمودند : « من می روم توی خیابان که با مردم صحبت کنم . » اطرافیان گفتند : « آقا ! خطر دارد . » فرمودند : این حرفها نیست . به هر حال حضرت امام به خیابان رفتند و خطاب به اهالی نوفل لوشاتو گفتند : مرا ببخشید . در این مدت شما را اذیت کرده ام . طرفداران من در اینجا خیلی رفت و آمد کرده اند . شما معذب شده اید . هنگام شب حضرت امام برای صرف شام به داخل منزل تشریف بردند . بعد از شام در حیاط اعلام شد که امام دارند توتیای دریایی دارای خارهای بلندی بر روی بدن خود است که از آنها برای دفاع استفاده می کند . اطراف خارها ، کیسه های زهری نیز وجود دارد که هنگام فشار دادن خارها ، زهر نیز آزاد می شود .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 321صفحه 6