مجله کودک 321 صفحه 16

« ماهی » محمدرضا یوسفی خورشید غروب می کرد که موج هفت میلیون و سیصد و سی و شش هزار و نهصد و پنجاه و هفت هم از دریا آمد . یک موج کوچک و بازیگوش که بچه های ساحل اسم آن را « موجک » گذاشتند . دختر کوچولویی گریه می کرد . موجک رو پای دختر کوچولو خوابید و بچه ها دیدند که او چقدر خسته بود . چند تا ماهی هم با موجک آمدند ، اسم آنها « ماهو » و « ماهین » و « ماهار » بود . روی ماسه ها چرخیدند و با ماهی های دیگر به دریا رفتند . موج ها خیلی عجله داشتند ، مثل یک پستچی که نامه ی مهمی در خورجین خود قایم کرده باشد و خانه به خانه به دنبال صاحب آن بگردد . دختر اسمش را به پستچی گفت . موج هشت میلیون و دویست و سی و چهار هزار و نود ودو هم آمد . کمی گل آلود بود . بچه ها توی آن شنا کردند . از آن دور دورها آمد ، مانند ستاره ای که راهش را در اسمان گم کند و در ته دریا با ستاره های دریایی دوست شود ، دختر کوچولو برای ستاره های دریایی قصه ی عروسک گمشده را گفت . موج ها خبرهای مهمی داشتند . اگر یکبار در دریا جنگ می شد و آن جنگ انگار موج نُه میلیون و هفتصد و چهل و شش هزار و دویست و بیست و سه آن خبر را آورد . دختر کوچولو یک لبخند زد . بچه ها شادی کردند . وسط موج بالا پایین پریدند . دختر کوچولو که همه او را صدا می کردند توی موج 1- پولسار یا ستاره ی نوترونی ، با جرمی به سنگینی خورشید و قطری حدود 16 کیلومتر . 2- کوتوله سفید ، ستاره های کوچکی هستند که از خورشید هم کوچکتر هستند .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 321صفحه 16