مجله کودک 321 صفحه 35

ده سال گذشت ، صد سال گذشت ، هزار سال گذشت و آدمهای عاقل توی خواب مردند . بچه های تازه به دنیا آمدند ، بزرگ شدند ، پدر شدند ، مادر شدند . پدربزرگ شدند . مادربزرگ شدند و پیر شدند و روز نشد . دیگر همه به شب و تاریکی عادت کرده بودند . اما طناب شب کم کم کهنه شد . زیر برف و باران مانده و پوسیده شده بود و شاه خل ها که حالا هزار و صد سال داشت ، نگران طناب بود ، نگران پاره شدن طناب شب که بالاخره هم پاره شد و شاه خل ها گفت : « چیزی که شد پاره ، وصله بر نمی داره » . بعد خورشید آمد ، روز شد . همه جا روشن شد ، اما هیچ کس از خواب بیدار نشد . فقط آدمهای عاقل بیدار شدند و با پرده دوباره اتاقها را تاریک کردند و خوابیدند . کله بچه ها را هم بردند زیر لحاف تا چیزی جز تاریکی نبینند . این کتاب 6 قصه ی خواندنی دیگر هم دارد که می توانید آن را به بهای 700 تومان تهیه کنید و از خواندن آن لذت ببرید زیر دریایی هم با مشاهده بالگرد یا کشتی از طریق پیرابین می تواند سیستم ضد سونار خود را فعال کند .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 321صفحه 35