مجله کودک 323 صفحه 15

- بگو تن بر ! - آی کدو تن بر ، آقا بالاسر ! تو راه که می آمدی ، ندیدی یک پیرزن ؟ - دیدم و دیدم ، چرا ندیدم ؟ به راه دراز ، به رود پر آب ، چه پیرزنی ! چه سر و تنی ! چاق و چلمبه ، کباب کوبیده ، سرخ وسفید ، انار و سیب ، چه غذایی آی خانم گرگ ! بخور و ببر آی خانم گرگ1 » آب از لب و لوچه ی گرگ راه افتاد ، لیزخورد ، آویزان شد و گفت : « آی کدو تن بر تو را به باران جَرجَر ، مرا ببر به راه پیرزن ! » کدو تن بر گفت : « به روش چشم ! جستی بزن ، بپر هوا ، زود برو تو دل من ! » خانم گرگ زوزه کشید ، به هوا پرید ؛ رفت و نشست تو شکم کدو تن بر . الک و دولک ، دَلنگ و دولنگ ، قِل و قِل و قِل ، ول و وِل و وِل ؛ کدو تن بر رفت و رفت و تا رسید به یک ببر سفید و قهوه ای ، با پوست راه راهی ، پنجه قوی ، دندان تیز ، ببر گفت : - آی کدو تنبل ! - وای نگو تنبل ! - پس چی بگویم ؟ - بگو تن بر ! کشتی های جنگی بادبانی وایکینگ ها

مجلات دوست کودکانمجله کودک 323صفحه 15