مجله کودک 323 صفحه 35

ولی یک بود که صدایشان را می شنید و آن ها نمی دانستند . نگهبانها از آن بالا خوب دور و بر را نگاه کردند و دیدند که یک دسته زنبور ویزویزکنان به طرف دریاچه می روند . زنبورها می رفتند تا از شیرة گلها و شکوفه های دور و بر دریاچه بخورند و ببرند . نگهبانها فریاد کشیدند : « آ های خبری نیست ؛ فقط یک دستور زنبور از اینجا رد شدند . » همه شنیدند و هرکس دنبال کار خودش رفت ؛ اما هنوز نگران بودند و آن که می شنیدند با مهربانی نگاهشان می کرد . مدتی خبری نبود ؛ولی ناگهان : جیغ جیغ ، داد و داد و داد ! صدای ترسناکی به گوش رسید . حتی مادر مورچه ها در آخرین اتاق لانه صدا را شنید و با ترس و لرز پرسید : « چه شده ؟ مورچه های سرخ حمله کرده اند ؟ مواظب بچه هایم باشید . فریاد بزنید . کمک بخواهید . » . . . . قصه هنوز ماجرا های هیجان انگیز دیگری هم دارد . می توانید کتاب « یکی بود یکی نبود » را که به ب های 1050 تومان چاپا و منتشر شده است . تهیه کنید و از خواندن ادامه ی قصه لذت ببرید . یکی از نمونه های اولیه شمشیر در عصر برنز

مجلات دوست کودکانمجله کودک 323صفحه 35