مجله کودک 332 صفحه 8

قصه ی پیامبران (حضرت صالح(ع) قسمت آخر) بعد از سه روز مجید ملامحمدی بزرگان بتپرستها در کلبهای جمع شدند. آنها تصمیم گرفتند شتر را بکشند، امّا چگونه؟! بزرگترشان گفت: «هر کس او را بکشد، به او جایزهی باارزشی میدهیم.» «قدّار» که در میان آنها بود برخاست و گفت: «من آمادهام!» چند نفر دیگر هم آماده شدند. آنها شمشیرهایشان را برداشتند و راه افتادند. شتر در میان سبزههای دشت، همراه بچّهشتر علف میخورد آنها در پشت چند درخت پنهان شدند. قدّار فوری جلوی شتر رفت. سپس با شمشیر خود به پای شتر زد. شتر نالید و شروع به دویدن کرد. مردی دیگر جلو دوید و شمشیر خود را بر شکم شتر فرو برد. مردان دیگر هم همراه قدّار به شتر حمله کردند. شتر به زمین افتاد. بچّهشتر ترسید و از آنجا دور شد. شتر کشته شد. مردم زیادی به آنجا آمدند. چند مرد پوست شتر را جدا کردند. مردم هم یکییکی از گوشت آن جدا کردند و بردند. وقتی صالح خبردار شد، با ناراحتی به آسمان نگاه کرد. او منتظر عذاب خدا بود که فرشته بزرگ آسمانها، از خدا پیام تازهای آورد: «به زودی عذاب سخت و دردناکی بر این قوم وارد خواهد شد.» صالح به میان مردم رفت. صدای رقص و شادی از خانههای بتپرستان بلند بود. سه نفر از بزرگان قوم ثمود به دیدن صالح آمدند. یکی از آنها گفت: «اکنون شرّ آن حیوان عجیب و غریب از سر ما کم شد.» صالح با ناراحتی جواب داد: «از عذاب خدا بترسید.» یکی از آن سه نفر گفت: «اگر راست میگویی از خدایت بخواه که عذاب خود نام جنگنده : آئرایتالیا سری 4 کشور سازنده : ایتالیا تیپ : تک نفره موتور: فیات حداکثر سرعت: 1086 کیلومتر در ساعت تجهیزات : دو مسلسل 7/12 میلی متری- چهار بمب زیر بال- 6 راکت 76 میلی متری

مجلات دوست کودکانمجله کودک 332صفحه 8