
«ماجراهای وسایل عجیب»
آقای بالش
کبرا بابایی
شب بود. همه خواب بودند. اما مثل همیشه آقای بالش بیدار بود و
خوابش نمیبرد. بالش یکبار دیگر غلت زد و به خانم ساعت نگاه کرد که
با چشمهای بسته تیکوتاک میکرد. تا صبح هنوز چند ساعت
مانده بود. بالش که حوصلهاش سر رفته بود گفت:
«اینطوری که نمیشود!» هیچکدام از وسایل خانه،
بیدار نشدند. بالش عصبانی شد و با صدای بلند
گفت: « ای بابا اینطوری که نمیشود!»
بعضی از وسایل خانهتکانی خوردند و
دوباره خوابیدند. اما وقتی آقای بالش
برای سومین بار، فریاد زد، همهی وسایل
از خواب پریدند و با تعجب و نگرانی به
او نگاه کردند. خانم کمد با دلخوری گفت:
«برای چی من را از خواب ناز پراندی؟ داشتم خواب یک
کمد دیواری قشنگ را می-دیدم!»
بالش گفت: «شما هر شب توی یک چشم
بر هم زدن خوابتان میبرد! اما من! باید
تا صبح در و دیوار را نگاه کنم! خسته
شدم...» ساعت فکری کرد و گفت: «من
میدانم مشکل تو چی است! ما هر روز کلی
کار میکنیم! کمد هزار بار باز و بسته میشود
و یک عالمه وسیله را توی دل خودش نگه میدارد. رادیو از صبح
تا شب یک بند حرف میزند. کولر فرتوفرت، فوت میکند. لباسشویی هی لباس میشوید، جاروبرقی جارو میکند. ما همه
نام پرنده: مرغابی (خوتکا) بال سبز
اندازه: 34 تا 38 سانتیمتر
گستردگی در جهان: شمال آمریکا، اروپا و آسیا
زیستگاه: مردابها، دریاچههای کوچک
غذا: گیاهان و دانههای خوراکی
سایر ویژگیها: 8 تا 10 تخم میگذارد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 340صفحه 14