مجله کودک 350 صفحه 9

شهر کوتوله­ها است نمی­شود. این آدم باید متفاوت باشد، هم از نظر ظاهر، هم رفتار و هم... من فکر می­کنم بهتر است شخصیت داستان ما یک کوتوله باشد. کوتوله­ای توی شهر... غول­ها! نمی­شود که، له می­شود. می­میرد. غول­ها او را نمی­بینند و زیر پا له­اش می­کنند. به نظر من خوب است او در شهر کوتوله­ها زندگی کند. شهری که همه در آن کوتوله­اند. همۀ آدم­ها، زنها، مردها و بچه­ها، مثل داستان گالیور نه. ما که گالیور نداریم، ما فقط یک شهر داریم پر از کوتوله، که یکی از آنها باید شخصیت ما شود و یک کاری انجام بدهد. چی؟ دوباره بگو. بهتر است با سنگ بزنیم توی کله­اش تا چشم­هایش از حدقه بزند بیرون! تو دیگر چه خواننده­ای هستی. این فکرها چیه؟ چی؟ کوتوله را با طناب آن­قدر بکشیم تا دراز شود. آخر برای چی؟ تا پادشاه شهر کوتوله­ها شود! نه. این پیشنهاد خوبی نیست. باید یک اتفاق جالب­تر و عجیب­تر داشته باشیم. کوتوله را بکشیم! چشم­هایش را کور کنیم! گلوله بخورد! بمیرد! مثل اینکه تو داستانهای ترسناک زیاد خوانده­ای. یک کم لطیف­تر و با محبت­تر باش. به نظر من اگر کوتولۀ ما عاشق شود، بهتر است. عشق تکراری است!؟!؟ اصلاً ما هر چه داستان از اول تاریخ داستان نویسی تا امروز داریم همه عاشقانه است. داستانی که عشق نداشته باشد، عاشقانه نباشد، وجود ندارد.عشق اصلی اول هر داستانی است... . قهر کردی؟ همه را من می­گویم. من خودخواهم. نظر خودم را تحمیل می­کنم. من!!!!! قهر نکن. حالا بیا بقیه داستان را بسازیم تا بعد. آخر قرار شد ما با هم جلو برویم. نباید که همه­اش حرف تو باشد. آره حرف منم نباید باشد. پس کوتوله ما عاشق می­شود. اصلاً من می­گویم توی شهر کوتوله­ها همه از صبح تا شب فقط کار نام جاندار: کوسه آبی اندازه: بیش از 4 متر گستردگی: همه آبهای جهان زیستگاه: آبهای نیمه عمیق اقیانوس­ها تغذیه: انواع ماهی، ماهی مرکب، بی­مهرگان دریایی

مجلات دوست کودکانمجله کودک 350صفحه 9