مجله کودک 377 صفحه 7

مادرم آهی کشید و اشک او مثل باران ریخت روی دامنش گریه کرد و ناگهان خاموش شد آفتاب چشمهای روشنش روی دیوار اتاقم توی قاب خنده میزد باز پیدرپی امام من شدم خیره به آن عکس نجیب خوش به حالت، خوش به حالت ای امام! او تصمیم به کاری میگیرد و خود را به قسمت زیر پیشخوان اتاقش میرساند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 377صفحه 7