مجله کودک 390 صفحه 14

ییلاق پدر بزرگ نوشته : نیکولای نوسُف ترجمه: علی دانا قسمت دوم شوریک، وقتی از صحبت کردن با مادربزرگ نتیجه ای نگرفت، دست خالی از پیش او بر گشت. در این وقت، یک تکّه نخ کلفت پیدا کرد. چّکشِ در را به یک سرِ نخ و گالش کهنه را به سر دیگرش بست. در این حال توی حیاط، شروع کرد به راه رفتن، وگالش کهنه را دنبال خودش روی زمین کشید. وقتی به کولیا رسید ، جلو رفت و با خنده گفت: « تو داری بیخودی وقت خودت را تلف می کنی. هیچی گیرت نمیاد!» کولیا پرسید:« چرا؟» شوری، قهقه ای زد و گفت: «برای این که من تمام ماهی های استخری را طلسم می کنم!» کولیا با تمسخر گفت:«برو بچّه جان! بیخودی مرا نترسان!» آن وقت کولیا، کرم هایی را که گرفته بود، توی قطی واکس گذاشت و به طرف استخر راه افتاد. استخر ، پشت خانة پدر بزرگ ، نزدیک یک باغ میوه بود. کولیا، وقتی کنار استخر رسید، اوّل جای مناسبی را برای نشستن انتخاب کرد.بعد ، یکی ازکرم ها را به نوک قلاّب زد، روی سنگی نشست و قلاّب را به داخل استخر انداخت. حالا او باید منتظر میماند تا یک ماهی شکمو، کرم سر قلاّب را گاز گیرد. درهمین وقت، شرویک، آهسته آهسته از پشت سر به کولیا نزدیک شد و یک دفعه با صدای بلند زد زیر آوزا. آواز شوریک، خیلی عجیب و غریب بود.او می خواند: «زنده باشی یا مُرده ، استخوناتو می شکنم Ÿ موضوع تمبر: منظره بوسنی - هرزه گووین Ÿ قیمت : 10 واحد Ÿ سال انتشار: 1918

مجلات دوست کودکانمجله کودک 390صفحه 14