مجله کودک 391 صفحه 14

ییلاق پدر بزرگ قسمت سوم نوشته : نیکولای نوسُف ترجمه : علی دانا کولیا برگشت کنار استخر، دوباره سر جای اولش نشست و مشغول ماهیگیری شد. کم کم خورشید به وسط آسمان رسید. اما کولیا هنوز نتوانسته بود چیزی صید کند. با خودش گفت : « یعنی چه؟.... کجای کارم اشکال داره؟ ... چرا ماهی ها سر قلاب راگاز نمی گیرند؟!» کولیا از دست شوریک خیلی عصبانی بود. اگر دستش می رسید، یک کتک حسابی به او می زد.البته او می دانست که طلسم وجادویی در کار نیست. ولی اگر با دست خالی به خانه بر می گشت، شوریک به او می خندید و حسابی مسخره اش می کرد. با این فکر، کولیا باز هم سعی کرد تا هر طور شده، یک ماهی بگیرد. چند بار جای خودش را در کنار استخر عوض کردو هر بار قلاب راتاآنجا که میتوانست در عمق آب استخر فرو برد. ولی این کارها هم فایده ای نداشت. سرانجام کولیا آن قدر خسته و گرسنه شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد. وی در خانة پدر بزرگ ، یک چکش در بزرگ نصب شده بود. وقتی کولیا به آنجا رسید ، شویک را دید که داشت چکش در کهنة خودش را روی در خانه میکوبید. کولیا نفهمید که شوریک، میخ و چکش را از کجا گیر آورده بود و از این کار او خیلی تعجب کرد و پرسید : « ببینم شوریک! چرا این چکش در کهنه را اینجا کوبیدی؟» Ÿ موضوع تمبر: پست یونان Ÿ قیمت : 3 واحد Ÿ سال انتشار : 1923

مجلات دوست کودکانمجله کودک 391صفحه 14