مجله کودک 391 صفحه 37

دوباره امتحان کن شب بخیر عزیم، خواب های خوب ببینی زهرا برای دیدن ما تاباتا چشمهایش را می بندد نیمه های شب، در اتاق مادر زهرا به آرامی باز شد ودخترکی پاورچین پاورچین قدم برداشت و به بالای سر مادرش رفت چه خوابی! یعنی خواب چه چیزی رو می بیند؟ نکنه ما تا باتا الان تو خوابشه؟ وکنار مادرش نشست از صدای جیرجیر تخت ،مادر از خواب پرید و به ساعت نگاهی انداخت تواینجا چیکار میکنی؟ ساعت دو نصفه شبه هر کاری کردم خوابم نبرد آخرش هم نتونستم ماتاباتا رو ببینم آمدم از پشت چشم های تو انو ببینم! Ÿموضوع تمبر: نمایی از بندر آدنا Ÿقیمت : 5واحد Ÿ سال انتشار : 1919

مجلات دوست کودکانمجله کودک 391صفحه 37