مجله کودک 401 صفحه 16

گفتم: بابا یک طرفه یعنی چه؟ بابا گفت: یعنی اینکه از روبرو ما نباید ماشین بیاید.اگر بیاید خلاف کرده است. گفتم: خلاف؟! بابا گفت: یعنی اینکه آن آقای راننده زبانش ضعیف بوده: باید برود کمی ساندویچ زبان بخورد! گفتم: بابا یعنی اینکه اگر من هم ساندویچ مغز بخورم که خیلیدوست دارم مغزم قوی می شود؟ بابا خندید. ازبس صدای بوق زیاد بود: همة پرنده ها پریردند ورفتند . یک آقای راننده با سرعت زیادی داشت از روبروی همه ما می آمد. چند تا گنجشک با امدن آن آقای راننده پریدند و رفتند . شاید با یار کریم ها رفتند پشت پنجرة اتاق من لانه درست کردند. گفت: بابا وای!! بابا گفت: فکرکنم این ماشین یا سواد ندارد ؛ یا راننده اش زبانش ضعیف شده. گفتم: بابا شاید از رنگ آبی خوشش نمی آید . بابا گفت: شاید هم زبان خیابان را فهمیده ؛ ولیدارد به آن دهن کجی میکند! آقای راننده بوق می زد و چراغش را روشن وخاموش می کرد. یکهو ترمز کرد ودوباره بوق زنان رفت به سمت جدول خیابان وتق دماغش رفت تو. چند نفرگفتند: اما از دست این زبان نفهمها! گفتم: بابا زبان این خیابان چقدر سخت بود؛ دماغ برای ماشین نماند!بهتر شد که یا کریم ها ونجشک ها همه رفتند و گرنه از دست این همه دود و بوق و این همه راننده زبان ضعیف می مردند! من همه پرنده ها را پشت پنجره ام راه میدهم. اصلاٌ می روم توی حیاط صد تا درخت می کارم تا بیایند روی درخت من لانه درست کنند! بابا خندید و گفت : خانه ما که یک قطوی کبریت بیشتر نیست! من به یاد حرف های مامان بزرگ افتادم و گفتم : خدا بزرگ است. بابا من را ماج کرد. گفتم : بابا این آقای راننده زبان خیابان را نفهمید و برایش دهن کجی کرد . خیابان هم برای او زبان در اورد و آقای راننده تق خورد به جدول. بابا گفت: عجب چیزی گفتی! برویم ساندویچ مغز بخوریم. من خندیدم و بابا من را ماچ کرد. · موضع تمبر : طراحی هنری ماداگاکار · قیمت : 2 واحد · سال انتشار : 1915

مجلات دوست کودکانمجله کودک 401صفحه 16