نامادری اش با او بد رفتاری میکرد . هر روز از او کارهای سخت می کشید و همیشه از او گله می کرد که عرضه ی انجام دادن هیچ کاری را ندارد.
پدرش از این که چنین دختری داشت ، ناراحت بود و به ما ه پیشانی می گفت : این داغ سیاه روی پیشانی ات برایم بد شگون است ! برای همه بدبختی آورده است.
ماه پیشانی را هیچ کس دوست نداشت . ماه پیشانی گریه نمی کرد . همه ی غصه ها را در دلش می ریخت و به جایی دور خیره می شد.
با خودش می گفت : مگر من چه گناهی کردم که باید تاوانش را پس بدهم؟
ماه پیشانی از ان همه کارهای خوی که برای مردم انجام داده بود ، پشیمان بود . پدرش از صبح تا شب به دنبال گنج بود.
کارش این شده بود که به دنبال مرغ تخم طلا و غول چراغ و گاو پیشانی سفید بگردد.
یک روز ، اتفاقی ، پدرش چراغ جادو و گاو پیشانی سفید را پیدا کرد. اما از چراغ جادو یک مرد
موضوع تمبر: تغذیه مناسب کودک (کره شکالی)
قیمت : ده واحد
سال انتشار : 1998
مجلات دوست کودکانمجله کودک 403صفحه 34