مجله کودک 403 صفحه 36

مامان ناقلا نوشته : مژگان بابا مرندی -امیر محمد لاجورد آن روز من و مامان از خانه ی خاله فرخ برمی گشتیم. مامان خیلی عصبانی بود و می گفت: «مگر من به تو این همه سفارش نکرده بودم که مودب باشی . ببینم اصلا مگر تو ، تا به حال شکلات نخورده ای که مثل قحطی زده ها شده بودی. حالا فرح فکر میکند سال تا سال توی خانه ی ما شکلات پیدا نمی شود. بعد از مدتی طولانی رفتیم مهمانی و تو پشیمانم کردی.» ومن تعجب کرده بودم که مامان از کجا فهمیده است که من زیاد خورده ام . چون هر بار که کسی حواسش نبود من شکلات بر می داشتم. مامان تا خانه غر زد. اما مگر من زیر بار رفتم؟! اما او هی می گفت ، هی می گفت ، هی.... مامان راست می گفت و من دیگر چیزی برای گفتن نداشتم. اماهمیشه راهی هست و من آخرین راه حلم را به کار بردم ، یعنی : قهر قهر کردن در بیشتر مواقع جوابگو است . قیافه ی حق به جانب به خودم گرفتم و هر چه مامان صدایم زد جواب ندادم. می دانستم مامان می آید ومنتم را می کشد و نوزاشم می کند. چون در بیشتر مواقع این طور بود. بگذریم که گاهی هم پیش میآمد که مامان محلم نمی گذاشت و من رویم کم می شد و مجبور میدشم سرم را پایین بیندازم و کوتاه بیایم. اما درست حدس زده بودم . مامان نتوانست... ناراحتی ام را ببیند. آمدکنارم نشست .نوازشم کرد.اما باز هم حرف های خودش رامی زد . گفتم: «خودخاله فرح هی می گفت بردار . قابل نارد. گذاشته ایم برای خوردن ، نه برای دیدن. ومن هم چون دختر حرف گوش کنی هستم..... برداشتم.» مامان گفت :«او بگوید، تو چرا اندازه را نگه نداشتی؟ اصلا آن ها که خورده ای هیچ، بدتر از ان ، آن هایی است که تو جیب هایت ریخته ای . راستش.... رابگو ببینم چند تا شکلات توی جیب هایت داری؟» گفتم:« فقط یکی!» ونمی دانستم که این حرف من ، اورا حسابی عصبانی میکند و... کاری را می کند که نباید بکند. مامان: «یا ریاضیات من ضعیف است یا ریاضیات تو. من به این ها می گویم هفت هشت تا نه یکی!« Ÿ موضوع تمبر: تمبر سه تایی بزرگداشت کیم ایل سونگ ( کره جنوبی ) Ÿ قیمت : 50 واحد ( هر قطعه) Ÿ سال انتشار : 1997

مجلات دوست کودکانمجله کودک 403صفحه 36