مامان ناقلا نوشته : مژگان بابا مرندی -امیر محمد لاجورد
آن روز من و مامان از خانه ی خاله فرخ برمی گشتیم.
مامان خیلی عصبانی بود و می گفت: «مگر من به تو این همه سفارش نکرده بودم که مودب باشی .
ببینم اصلا مگر تو ، تا به حال شکلات نخورده ای که مثل قحطی زده ها شده بودی.
حالا فرح فکر میکند سال تا سال توی خانه ی ما شکلات پیدا نمی شود.
بعد از مدتی طولانی رفتیم مهمانی و تو پشیمانم کردی.» ومن تعجب کرده بودم که مامان از کجا فهمیده است که من زیاد خورده ام . چون هر بار که کسی حواسش نبود من شکلات بر می داشتم.
مامان تا خانه غر زد. اما مگر من زیر بار رفتم؟! اما او هی می گفت ، هی می گفت ، هی....
مامان راست می گفت و من دیگر چیزی برای گفتن نداشتم.
اماهمیشه راهی هست و من آخرین راه حلم را به کار بردم ، یعنی : قهر
قهر کردن در بیشتر مواقع جوابگو است . قیافه ی حق به جانب به خودم گرفتم و هر چه مامان صدایم زد جواب ندادم. می دانستم مامان می آید ومنتم را می کشد و نوزاشم می کند. چون در بیشتر مواقع این طور بود. بگذریم که گاهی هم پیش میآمد که مامان محلم نمی گذاشت و من رویم کم می شد و مجبور میدشم سرم را پایین بیندازم و کوتاه بیایم.
اما درست حدس زده بودم . مامان نتوانست...
ناراحتی ام را ببیند. آمدکنارم نشست .نوازشم کرد.اما باز هم حرف های خودش رامی زد .
گفتم: «خودخاله فرح هی می گفت بردار . قابل نارد.
گذاشته ایم برای خوردن ، نه برای دیدن. ومن هم چون دختر حرف گوش کنی هستم..... برداشتم.»
مامان گفت :«او بگوید، تو چرا اندازه را نگه نداشتی؟ اصلا آن ها که خورده ای هیچ، بدتر از ان ، آن هایی است که تو جیب هایت ریخته ای . راستش.... رابگو ببینم چند تا شکلات توی جیب هایت داری؟»
گفتم:« فقط یکی!» ونمی دانستم که این حرف من ، اورا حسابی عصبانی میکند و...
کاری را می کند که نباید بکند.
مامان: «یا ریاضیات من ضعیف است یا ریاضیات تو. من به این ها می گویم هفت هشت تا نه یکی!«
موضوع تمبر: تمبر سه تایی بزرگداشت کیم ایل سونگ ( کره جنوبی )
قیمت : 50 واحد ( هر قطعه)
سال انتشار : 1997
مجلات دوست کودکانمجله کودک 403صفحه 36