مجله کودک 405 صفحه 35

دزدها دراز به دراز افتادند روی زمین وپسر از درخت رفت پایین. اشرفی ها را ریخت توی کیسه و کیسه را بست پر شالش و برگشت خانه. پسر وسطی وقت دید برادر کوچکش با دست پر برگشته خانه، سازش را انداخت گل شانه اش و افتاد به راه ، رفت و رفت تا شب شد و از ترس جانش پناه برد به آسیا خرابه ای و گوشه ای قایم شد. کمی که گذشت توفانی راه افتاد و سرو کله همه جو جانور ، از شیر گرفته تا پلنگ ، روباه و گرگ و خرس پیدا شد و هرکدام رفتند گوشه ای دراز کشیدند. در این حیص و بیص ، باد در آسیا را زد به هم و بست . پسر با خودش گفت : «خدا بخیر بگذراند، و از ترس سرنار را ورداشت پف کرد به آن و صدای درّه ...درّه ...دربه را سرداد *در لرستان به نوازنده ساز و دُهُل می گویند تشمال . ...حالا باید ببینیم عاقبت سرنا زدن پسر به کجا میانجامد. ماجرا را در کتاب که به بهای 2000 تومان چاپ و منتشر شده دنبال کنید و بخوانید. Ÿ موضع تمبر : چهره شخصیت استرالیا (مستعمره انگلیس ) Ÿ قیمت : 4واحد Ÿ سال انتشار: 1900

مجلات دوست کودکانمجله کودک 405صفحه 35