مجله کودک 414 صفحه 9

و یک دفعه چشمش به کلبه چوبی در آن نزدیکی افتاد . کشان کشان خودش را به آنجا رساند . در کلبه باز بود و هیچ کس داخل نبود . دختر نو جوان وارد شد و روی تخت کوچکی که در آنجا بود ، دراز کشید تا درد و خستگی از تنش بیرون برود. خیلی زود خوابش برد و وقتی با صدای در چوبی کلبه بیدار شد ، مرد چوپان جوانی را بالای سرش دید. با ترس از جا بلند شد ونشست . چوپان ، لبخندی زد و گفت :« خواهر کوچکم ، راحت باش و نترس ! جای تو امن است و هیچ کس کاری به تو ندارد. من چوپان مخصوص امپراتور هستم و این کلبه چوبی من است ، که گاهی برای استراحت به اینجا می آیم.» چوپان جوان ، بعد از این حرف ، از کلبه بیرون رفت وچند لحظه بعد با کاسه پر از شیر تازه پیش دختر برگشت و شیر را به او داد . ماشا از چوپان تشکر کرد و چون هم تشنه و هم گرسنه اش بود ، شیر را تا آخر نوشید. چوپان از ماشا خواست تا همان جا بماند و استراحت کند تا او برگردد. بعد به سرعت راهی قصر امپراتور شد و همه چیز را مو به مو برای امپراتور تعریف کرد . امپراتور وقتی وصف ماشا را شنید ،خیلی کنجکاو مشتاق شد که او را ببیند . زود دسنور داد تا چوپان با کالسکه تشریفات وچند نفر از خدمتکاران مخصوص به کلبه جنگلی برود و دخترک را به قصر بیاورد( ادامه دارد) -نام: وین رونی -سن:14سال -ملیت: انگستان -باشگاه قبلی :اورتون -باشگاه فعلی: منچستر یونایتد

مجلات دوست کودکانمجله کودک 414صفحه 9