مجله کودک 418 صفحه 8

عباس قدیر محسنی سرزمین دزدهای دزد یک چشم با شنیدن این حرف گل از گلش شکفت و نیشش تا بناگوش باز شد و از مراد شاه دزد پرسید: « به نظر تو بهتر است من با چه کسی عروسی کنم.» مراد هم نه گذاشت و نه برداشت و گفت: «معلوم است با دختر شاه پریان. او بهترین نفر است. اگر با او عروسی کنی ، صاحب سرزمین پریان که در آسمان است هم می شود.» دزد یک چشم با شنیدن این حرف، از ته دل قهقهه ای سر داد و به وزیرش گفت: « پس به تو دستور می دهم، همراه چهل دزد یک چشم به سرزمین پریان بروی و دختر شاه پریان را بدزدی و او را برای من بیاوری .» مراد هم تعظیمی کرد و چشمی گفت و به همراه چهل دزد یک چشم حرکت کرد. مراد شاه دزد را همه تا آن سر دنیا هم می شناختند. اسمش را که می آوردی، هرکس هر جیزی داشت همان جا می ریخت و فرار می کرد. مراد آن قدر ماهر بود که می توانست باد و باران و رود و کوه و ستاره ها را هم بدزدد. او ماهرترین ، زیرک ترین و زرنگ ترین دزد دنیا بود. به خاطر همین توی یک چشم به هم زدن دختر شاه پریان را از Ÿ نام اسب : فریشین Ÿ ویژگی کلی : اسبی بلند قامت و حساس است. تعلیم پذیری آن با دقت انجام می شود. Ÿ رنگ : کاملاً مشکی. معمولاًستاره ای سفید و کوچک روی پیشانی دارد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 418صفحه 8