مجله کودک 427 صفحه 38

امیر محمد لاجورد وضعیت اورژانسی منوچهرخان دیگه قول قول قول. با خودم عهد کرده بودم که دیگه بازیگوشی نکنم و تا وقتی درسم تموم نشده به کاره دیگه ای مشغول نشم. اما مگه میشه ؟ مگه میذارن ؟ نمی دانم جرا همیشه ... باید یه چیزی تو زندگیم پیش بیاد که نذاره به قول خودم عمل کنم . د برو دیگه یا الله چرا این جوری این جوری میری ؟ چه مورچه کو چولویی . آخی نکنه چیزیت شده ؟ نکنه پات درد می کنه آخه چرا ؟ نکنه یکی از پاهات در رفته..... وای ی ی . نکنه وقتی خوابیده بودم تا مشق بنویسم ماندی زیر من و این جوری شدی ؟ پس من حالا چکار کنم ؟ یه دقیقه وول نزن ببینم . غصه نخوری ها . الان درستت میکنم . این قدر دست و پات کوچولوئه .... که آد م نمیتونه خوب ببینتش . این جور مواقع ابزار مناسب می تواند خیلی خیلی به انسان ها کمک کند . همین جا بود ها . بعد از آخرین تحقیقات علمی ام همین جا گذاشته ... اینه ها .... حالا اینجا روی دفترم دراز بکش و یه دقیقه تکون نخور تا معاینه ات کنم ببینم چته . دست و پات هم که با هم قاطی پاطیه . اگر بخوای این قدر وول بخوری که نمیشه. مجبورم نکن از داروی بیهوشی استفاده کنم ها . البته من که مواد بیهوش کننده ندارم پس خودت هم همکاری کن و یک کم جم نخور تا ببینم پات چی چی شده ... مدتی به معاینه آقا مورچه پرداختم . اما نتوانستم کمکی به او بکنم . این جور مواقع می توان از بزرگترها کمک خواست. نمای جلو دارای گاردهای محافظ بغل و دو چراغ دوقلوی جلو

مجلات دوست کودکانمجله کودک 427صفحه 38