مجله کودک 429 صفحه 8

قصّههای زندگی امام خمینی بالگرد خالی و قلبی به اندازة آسمان! روز 12 بهمن 57 بود. سخنرانی امام در بهشتزهرا تازه تمام شده بود. امام و دوستانش از روی جایگاه مخصوص به آرامی حرکت کردند تا به شهر بیایند. کمی دورتر از جایگاه، یک بالگرد روشن روی زمین نشسته بود و در حالی که پرّههایش به سرعت میچرخید، منتظر امام و دوستانش بود تا آنها را سوار کند. مردم به اشتیاق دیدن امام، به سمت بالگرد هجوم بردند. در این وقت، خلبان بالگرد که دید ممکن است برای مردم خطر جانی پیش بیاید، بالگرد خالی را از روی زمین بلند کرد و به پرواز درآمد. امام و همراهان، در وسط راه ماندند. خواستند به طرف جایگاه برگردند، امّا جمعیّت زیاد مردم، بین آنها و جایگاه فاصله انداخته بود. راهی برای برگشت نبود. نه میشد به جلو رفت و نه به عقب. وضع بدی پیش آمده بود. جمعیّت انبوهِ مردمِ عاشق و دوستدارِ امام، هر لحظه نزدیکتر میشد. چند نفر از دوستان امام، بیحال و بیهوش روی زمین افتادند. نظم به هم خورد. عبا و عمامة بعضی از دوستان امام زیردست و پای مردم افتاد. فقط خودِ امام سرپا مانده بود و یکی از دوستان نزدیکش، آقای ناطق نوری! حداکثر سرعت: 490 کیلومتر در ساعت وزن: 1872 کیلوگرم

مجلات دوست کودکانمجله کودک 429صفحه 8