مجله کودک 459 صفحه 18

کنم. اگر تورج بلد بود؛ میآمدم پیش تورج. توی باغ چند تا کاهو و هویج و سبزی و درخت بکارید تا من بیایم. ولی باید قول بدهید من را توی قفس نیندازید من زود میآیم. من توی نقاشیها هستم یا توی ابرها یا توی باغ بابابزرگ. ما از فردا شروع کردیم به نقاشی کردن. توی همهی نقاشیهای تورج، یک پنبه بود که داشت بازی میکرد. تورج گفت: باغ بابابزرگ که خیلی دور است. مامان گفت: باسواد که بشود؛ هر جا که میخواست میتواند برود. فوقش آدرس را از کسی میپرسد. بهار میرفتیم توی باغ بابابزرگ درخت و گل میکاشتیم تا پنبه زودتر بیاید. من داستانهای پنبهای برای تورج میخواندم. یک روز یک پنبه بود با گوشهای درازش... (پایان) Õ نام گل: بارسلونا Õ ارتفاع: 60 سانتیمتر Õ زمان گلدهی: اواسط بهار Õ سال پیدایش: 1989

مجلات دوست کودکانمجله کودک 459صفحه 18