مجله کودک 465 صفحه 9

خزانه رفتند. امّا طولی نکشید که دست خالی برگشتند و با ترس و نگرانی خبر دادند که «کمربند گرانبها در خزانه نیست!» قباد، با حالتی متعّجب به آنها خیره شد و پرسید: «مگر میشود؟ چهطور چنین چیزی ممکن است؟!» یکی از خدمتکارها با لکنت زبان گفت: «سرورم! مثلِ... مثل... این که... آ... آ... آن را... دُز... دُزدیدهاند!» پادشاه، با عصبانیت خدمتکارها را یک به یک نگاه کرد و بعد سرش را پایین انداخت و به فکر فرو رفت. تا چند دقیقه همهجا ساکت بود و از کسی صدایی درنمیآمد. ناگهان پادشاه سرش را بلند کرد و راست در چشمهای جوانِ خدمتکار، که امین خزانه بود، نگاه کرد و با خشم فریاد زد: «ای خائن نابکار! کمربند کجاست؟ همین حالا آن را بیاور و تحویل بده!» خدمتکار جوان، که در میان صف خدمتکارها دست به سینه ایستاده بود، تعظیمی کرد و با لحنی پر از خواهش و التماس گفت: «سرورم! من از گم شدن کمربند بیخبرم! باور بفرمایید که من بیتقصیرم!» قباد، در حالی که خود را بیشتر از پیش عصبانی نشان میداد، فریاد کشید: «حالا انکار هم میکنی؟ عجب دزد پَست فطرت و بیشرم و رویی هستی!» مرد جوان دوباره گفت: «قربان! به تاج مقدس سلطنت قسم، من کمربند را برنداشتهام!... روحم از این کار بیخبر است! سرورم... خواهش میکنم!...» (ادامه دارد) جزر و مد بهاری بیشترین جزر و مدی است که در طول سال روی میدهد. زیرا در این فصل، ماه و خورشید در یک خط قرار میگیرند. خفیفترین جزر ومد نیز هنگامی روی میدهد که ماه و خورشید نسبت به هم در زاویهی قائمه (راست) قرار بگیرند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 465صفحه 9