مجله کودک 471 صفحه 16

حالا شدت باران آنقدر زیاد شده بود، که لاکپشت پیر به سختی میتوانست خودش را روی آب نگه دارد. کشتی هم روی آب شناور شده بود و داشت از آنها دور و دور و دورتر میشد. لاکپشت پیر همانطوری که قلپ قلپ قلپ آب میخورد، داد زد: «بابا قبوله، قبوله، حالا میآی عروسی.» اما لاکی خانم گوشش بدهکار نبود و همچنان شرطهایش را میگفت و کشتی لحظه به لحظه از آنها دور تر میشد تا وقتی که آنها دیگر کشتی را ندیدند. چهل روز باران بارید و طوفان و آب همه چیز را روی زمین خراب کرد و از بین برد. بعد از چهل روز باران بند آمد و به فرمان خدا، زمین آبها را قورت داد و کشتی روی یک تپه ایستاد. بعد در کشتی باز شد و حیوانات توی کشتی جفت جفت در حالیکه با تعجب به زمین نگاه میکردند از کشتی پیاده شدند و همانطوری که پیاده میشدند چشمشان افتاد به لنگر کشتی که داشت از توی خاک بالا میآمد. مدتی بعد لاکپشت پیر و لاکیخانم در حالیکه لاکهایشان به دو سر لنگر کشتی چسبیده بود، از توی خاک بیرون آمدند. در حالیکه لاکی خانم همچنان درباره شرطهایش حرف میزد و لاکپشت پیر هم سر تکان میداد و پشت سر هم میگفت: «چشم، چشم، چشم.» پایان «بنز» محصول خود را در نمایشگاه سال 1889 میلادی پاریس عرضه کرد. در سال 1900 میلادی، بنز حدود 600 دستگاه خودرو تولید و عرضه کرد. نام «مرسدس» نیز همواره در کنار بنز میآید. مرسدس نام دختر «امیل ژلینک» بود که توانست خودروهای بنز را در آمریکا به فروش برساند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 471صفحه 16