مجله کودک 481 صفحه 9

برو! من بعداً میآیم.» آن طلبه گفت: «اگر کاری هست، بگویید. من هم پیش شما میمانم و کمک میکنم!» امام گفت: «نه، کار خودم است! شما برو!» و با اصرار دوستش را روانه کرد. آن وقت خودش آستینها را بالا زد و در شستن لباسها به آن زن بیچاره کمک کرد. به زودی لباسها تمام شد و رنج و زحمت آن زن هم به آخر رسید. نفس راحتی کشید و خیالش آسوده شد. پس زبان به تشکر و سپاس گشود و امام را دعا کرد. امام، وقتی فهمید که آن زن نیازمند است، نشانیِ خانهی او را پرسید و یادداشت کرد تا در وقت مناسب به او کمک کند. دستِ آخر هم، نشانی خانهی خودش را به زن بینوا داد و به او گفت: «شما دیگر لازم نیست بیایی اینجا! بعد از این هر وقت خواستی لباس بشویی، به خانهی من بیا! میگویم برایت آب گرم کنند، تا با آب گرم لباس بشویی و دستهایت یخ نزند. خود من هم به شما کمک میکنم.» کماندو ارتش مصر- (سال 1967) سال 1967 میلادی جنگ شش روزهای بین اعراب و رژیم اشغالگر قدس در صحرای سینا روی داد. کماندوهای مصری شرکتکننده در نبرد، چنین لباسی داشتند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 481صفحه 9