خط عشق

«خط عشق»

‏باز در سر های و هوی دیگر است‏

‏بادۀ ما از سبوی دیگر است‏

‏باز آن شبگرد بی‏‎‌‎‏پروا شدم‏

‏شب‌شناس بی‏‎‌‎‏سر و بی‏‎‌‎‏پا شدم‏

‏توسن اندیشه‏‎‌‎‏ام رهوار شد‏

‏وسعت دشت جنون تکرار شد ‏

‏آه من مست آمدم، مست آمدم‏

‏لاله بودم جام بر دست آمدم‏

‏آه من تنگ آمدم، تنگ آمدم‏

‏مست بودم جام بر سنگ آمدم‏

‏خط عشقم، کس نمی‏‎‌‎‏خواند مرا‏

‏چیستانم، کس نمی‏‎‌‎‏داند مرا‏

‏مخمل دشت شقایق سینه‏‎‌‎‏ام‏


حضورج. 2صفحه 261

‏سینه چاکی شیوۀ دیرینه‏‎‌‎‏ام‏

‏آی مردم، عشق را باور کنید‏

‏جامۀ آزادگی در بر کنید‏

‏عشق جاری در رگ و جان من است‏

‏عشق هم آب من و نان من است‏

‏عشق را آیینه گردانم هنوز‏

‏زان سبب در عشق پنهانم هنوز‏

‏وسعت عشقم نگنجم در جهان‏

‏خار می‌آیم به چشم ناکسان‏

 حبیب‌الله قلی‌شلی

‎ ‎

حضورج. 2صفحه 262