رهبران حرکت اسلامی معاصر: بنا، مودودی و امام خمینی(س)
دکتر راشد الغنوشی
انسان همواره برای شناخت هویت و تبیین شیوۀ زندگی خود به منظور انجام رسالت خلافت الهی، نیازمند رهنمودهای پیامبران بوده و به همین دلیل پیامهای الهی، توسط آنان بر بشریت نازل شده است، تا آنکه آیۀ «اکمال دین»: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»، نازل گردید. این آیه به طور صریح
حضورج. 2صفحه 228
اعلام میدارد که انسان به مرحلهای از رشد رسیده است که میتواند قانون پویای الهی را که خداوند برای ادارۀ زندگی بشر فرو فرستاده است، درک کند و در پیمودن این راه، دیگر نیازی ندارد که در کنارش، هادی دیگری، ماشین زندگی وی را به حرکت درآورد.
اما انسان در سیر تکاملی خود با موانعی همچون جهل در رابطه با قانون پویای الهی و یا ناآشنایی نسبت به شیوۀ اجرا با پیچیدگیهای جدیدی روبرو شد و به همین دلیل، ضرورت نیاز به شخصیتهای برجستهای احساس گردید که بتوانند حقیقت قانون الهی را تبیین کنند و اوهام و پندارهای ناقص بشری را از پیرامون آن بزدایند و در پرتو آن و با الهام از نصوص قطعی و اهداف والای قانون الهی، مشکلاتی را که در راه انسان پدید میآید، از میان بردارند و پویایی آن را نگاه دارند و پیوند میان امور متحول زمان و احکام ثابت قرآن را حفظ نمایند، که در این صورت قرآن برای همیشه قادر خواهد بود بشریت را در راه حق و عدل و نیکی هدایت کند.
بیتردید جاودانگی اسلام و بقای امت آن به دو عامل بستگی دارد:
الف ـ جوهر و ماهیت اسلام با فطرت و سرشت آدمی هماهنگی دارد و میتواند هرگونه نیاز انسان را، همگام با آخرین مراحل تکاملی وی برآورده سازد.
ب ـ خداوند متعال، مردان شایسته و نیرومندی را که وارثان بحق پیامبران هستند، به امت اسلامی ارزانی داشته است. این بزرگان وظیفۀ مهم پاکسازی دین از پیرایشهای ساختگی را به عهده دارند و راههای مبتنی بر اصول اسلامی را برای حل مشکلات هر عصری ارائه میدهند.
دگرگونی خطرناک
پیامبر اسلام(ص) نظام و دولتی را به وجود آورد که تبلور راستین اصول اسلامی، در عدالت و آزادی و استقلال بود. این نظام پس از رحلت پیامبر به دست یارانش استمرار یافت و بدین ترتیب بشریت، آرزوها و آمال خود را در این نظام تحقق یافته دید؛ و از این رو مردم، گروه گروه به دین خدا گرویدند، ولی پیدایش جنگهای اهل ارتداد، زیانهای جبرانناپذیری در صفوف یاران پیامبر(ص) به وجود آورد؛ تا آنجا که «مولانا ابوالاعلی مودودی» بحق آن را «انقلاب خطرناکی در مجرای تاریخ اسلام» مینامد که موجب شد تعداد مسلمانان نمونه که رفتار و کردارشان یکی بود، کاهش یابد و در مقابل، رقم علاقمندان شیفته به اصول اسلام، که از لحاظ روشها یا حتی عقاید انطباق کلی با روش اسلام نداشتند، افزایش یابد و این پدیده، دگرگونی خطرناکی را در تاریخ اسلام به وجود آورد و آن تبدیل خلافت اسلامی به پادشاهی موروثی بود. با پدیدار شدن این دگرگونی، نخستین بدبختی آن به بار نشست و آن جدایی دین از سیاست بود؛ تا آنجا که
حضورج. 2صفحه 229
به قول «ابن خلدون» از نظام خلافت ـ به مرور زمان ـ چیزی جز پوستۀ آن نماند و سپس استعمار نو آمد تا همین پوسته (خلافت عثمانی) را نیز متلاشی کند، و در جهان اسلام رژیمهای لاتیک و سوسیالیست و رژیمی که قانون اساسی خود را به اسم اسلام، آذینبندی کرده است پدید آیند.
ضربۀ سقوط خلافت
سقوط خلافت و یورش قبلی و بعدی استعمار، تکانی سهمگین بر احساسات فرد مسلمان وارد کرد، ولی همین امر مسلمانان را از خواب غفلت بیدار نمود و آسودگی دروغین آنان را بر هم زد و مسلمانان را به این حقیقت واقف ساخت که: «از بهترین امتهایی بودند که در میان مردم پدید آمدهاند».
سرگشتگی و ارزیابیهای گوناگون
تهاجم فرهنگی مبلغان مسیحی، در کنار سلطۀ استعمار میرفت تا فرهنگ اسلامی را از ریشه و بن برکند و نسل تازهای را که شیفتۀ استعمارگر در مقابل پیروز است جایگزین آن سازد. در چنین شرایطی، مطرح شدن این سؤال که «چرا مسلمانان عقبمانده و دیگران به پیشرفت رسیدهاند» جای شگفتی ندارد. البته پاسخ به این پرسش، به دو شکل متناقض جهان اسلام را همچنان به دو اردوگاه ناهمگون و ناسازگار با یکدیگر تقسیم کرده است:
پاسخ اول: مشکل عقبماندگی مسلمانان به جوهر و هویت اسلام باز میگردد و به همین دلیل باید این هویت را آنچنان دگرگون ساخت که با تمدن غرب همراه گردد! و در چنین شرایطی است که مسلمانان به کاروان ملل پیشرفته میپیوندند...، مارکسیستها در پاسخ به این سؤال کار را به جایی رساندهاند که میگویند: «باید به طور کلی از اسلام صرفنظر کرد»، به این ترتیب لیبرالیسم «طه حسین» مقدمهای بر مارکسیسم «لطفی الخولی» و «عبدالله الغروی» گردید!
پاسخ دوم: مشکل عقبماندگی، تنها در خود مسلمانان است و نه در اسلام؛ زیرا از آن هنگام که مسلمانان از هویت راستین و نخستین اسلام دور شدند، دچار عقبماندگی و انحطاط شدند. برای رفع این نقیصه باید به حرکت تجدید پرداخت، آنسان که غبار انحطاط را از چهرۀ اسلام بزداید و در این صورت پویایی توان رهبری آن، برای ایجاد نه تنها جامعۀ اسلامی پیشروتر از دیگران را از نو به دست خواهد آورد. اگر گرایش نخستین، در مجموع در جنبشهای ملی و ناسیونالیستی و سوسیالیستی تبلور یافت که دیدهها و اندیشههای خود را از غرب سرمایهداری و سوسیالیستی وام گرفتهاند و همینها، در مرحلۀ پس از استقلال کشورهای اسلامی بر آن حکومت راندهاند و سپس در ایجاد یک نهضت در جهان اسلام به طور آشکار
حضورج. 2صفحه 230
شکست خوردند و حتی رهبری آنان هر چه بیشتر به غرب وابسته شد و به ورطه شکستهای اقتصادی و نظامی سقوط کرد و روشهای دیکتاتوری وحشیانه در پیش گرفتند. گرایش دوم نخست در سخنان شعارگونۀ اندیشمندان و دانشمندان تجدیدطلب مانند سید جمالالدین و اقبال و مصطفی صبری و سنوسی و بنبادیس نمایان شد و در سه گرایش بزرگ تجلی یافت و شکل گرفت که این بار، ما آنها را به عنوان موضوع بحث برگزیدیم؛ زیرا که این جریانها به اندازۀ کافی شناخته شده نیستند و یا با تصویر مخدوشی که دشمن از آنها ارائه داده است شناخته شدهاند؛ بویژه که این جریانها از چارچوب منطقهای خارج شده و ابعادی گسترده در سطح جهانی یافتهاند، و یا اینکه خط کلی این جریانها در روند تجدید اندیشۀ اسلامی است؛ ولی برداشتهای آنان، ابعاد دیگری یافته است و آن خلق و ایجاد بنیادی نوین است. البته میدانیم تا هنگامی که دولت اسلامی، ولو در شکل غیرمترقی خود، حاکمیت داشته است، وظیفۀ تجدید، تنها محدود به اصلاح و ترمیم و یادآوری انحرافها و نفی بدعتها در جامعۀ اسلامی خواهد بود (مانند عملکرد ابنحزم) ولی آنگاه که بنیاد نظام به طور کامل از هم فروپاشید و حاکمیت اسلام به طور مطلق از بین رفت، دیگر روشهای اصلاحطلبانه نمیتواند کارساز باشد. بلکه باید به احیا و سازماندهی جدید پرداخت. امروز آنچه ما در جهان اسلام میبینیم، تجدیدی از این نوع است. زیرا جامعۀ سنتی اسلامی از هم فروپاشیده و دورهای از دورههای تمدنساز اسلام به پایان رسیده است. اینک جهان اسلام با موفقیت انقلاب اسلامی در ایران و پاکستان، دوران تمدنساز نوینی را آغاز میکند. این گرایشهای بزرگ در حرکت اسلامی معاصر عبارتند از: اخوان المسلمین، جماعت اسلامی پاکستان و حرکت اسلامی در ایران. اصول و هدفها و روشهایی که اینها را گرد هم میآورد، کداماند؟ ویژگیهای هر یک از آنها چیست؟
اصطلاح حرکت اسلامی معاصر
ذیل این عنوان و از میان گرایشهای متعدد اسلامی ما به سه جریان میپردازیم که حلقۀ میانوند آنها بدینقرار است:
درک فراگیر آنها نسبت به اسلام بر اساس تشکیلاتی خاص که در راه ایجاد «دولت اسلامی» میکوشد. این ویژگیها به طور عمده در سه جریان ذیل دیده میشود:
اخوان المسلمین مصر، جماعت اسلامی پاکستان، حرکت امام خمینی در ایران.
جریانهای اسلامی دیگر یا به گونهای پیرو یکی از این سه گرایش هستند و یا آنکه هنوز مبتدی هستند و یا فقط به بررسی جزئیاتی از مسائل اسلامی میپردازند و یا آنکه عملکرد آنها فقط در چارچوب دعوت، وعظ و ارشاد،
حضورج. 2صفحه 231
آموزشی فقه و ذکر محدود است.
مهمترین وجوه مشترک
درک فراگیر از اسلام: در این سه گرایش اسلام به مثابۀ یک کل به هم پیوسته شناخته میشود و بنابراین برداشت، عقیده و شریعت و عبادت، مجموعهای متکامل و به هم پیوستهای است، و به همین دلیل نمیتواند اختلافی میان دین و سیاست و دولت وجود داشته باشد. از میان منابع منتشر شده و فراوان این سه گرایش به نقل یکی از متون امام خمینی(س) بسنده میکنیم، چرا که اندیشۀ امام در میان ما کمتر شناخته شده است:
«محدود شمردن وظایف فقها و علمای دینی به مراسم عبادی و بیان احکام و شرایط آن و دربارۀ فقط طهارت و نجاست و دعا، از بقایای اندیشههای مسموم استعماری است ـ «قاتلهم الله انّی یؤفتکون» نخستین وظیفۀ فقیه آگاه از احکام شریعت اسلامی، قیام برای اعلای «کلمة الله» در روی زمین و جهاد پیگیر برای پاکسازی زمین از لوث وجود دشمنان خداوند است. حقیقت اسلام را به مردم بشناسانید تا نسل جوان فکر نکند که علما در گوشههای نجف و قم با جدایی دین از سیاست موافقاند و کاری جز بررسی مسائل حیض و نفاس ندارند و با سیاست کاری ندارند، بلکه مبارزۀ سیاسی یک وظیفۀ شرعی است».
ـ از نتایج درک فراگیر از اسلام، تلاش برای برپایی دولت اسلامی است. هر سه گرایش تلاش وسیع و بزرگی را در راه تحقق این هدف انجام دادهاند و به گفتۀ «حسن البنا» در رسالۀ «المؤتمر الخامس» تا آن هنگام که چنین نظامی برقرار نشده است همۀ مسلمانان موجودیت واحدی را تشکیل میدهند و هویت واحدی دارند که حوادث بیشمار زمان، آنان را از هم جدا کرده و احیای موجودیت جهانی اسلام وظیفۀ مسلمانان است.
سید احمد فرزند [امام] خمینی میگوید: «ایران مبارزات انقلابی خود را تا آزادی کامل همه سرزمینهای اسلامی و افراشته شدن پرچم فلسطین در کنار پرچم ما ادامه خواهد داد». توجه اخوان به مسئله فلسطینی و فداکاریهای قابل توجه آنها در این خطه از همین جا نشأت میگیرد. آنچه موجب نگرانی و بیم جامعهشناسان غربی شد این است که جهان در نظر مسلمانان همچنان به «دار الحرب» و «دارالاسلام» تقسیم میشود.
توجه به مسئلۀ میهن
از دیدگاه حرکت اسلامی، میان «جهانی» اندیشیدن و «میهنی» بودن تضادی وجود ندارد. اصولاً میهنی بودن، سرآغاز جهانی بودن است. توجه یک مسلمان به اصلاح و آبادی میهن خود یک وظیفۀ شرعی است؛ چرا که به موازات پیشرفت یک گوشه از میهن
حضورج. 2صفحه 232
اسلامی، امکان کمک و یاری به دیگر نقاط جهان اسلام و همۀ مسلمانان بیشتر میشود...
«جماعت اسلامی، عبارت از گروهی نیست که فقط هدف میهنی و ملی داشته باشد به همین دلیل دعوت آن ویژۀ یک امت و یا میهن خاص نیست، بلکه هدف آن جهانی بودن دعوت است. ولی جماعت اسلامی معتقد است که ما در پاکستان تا نتوانیم کشور خود را نمونهای از یک نظام اسلامی بسازیم، نمیتوانیم این باور را در مردم دنیا به وجود بیاوریم که عقیده و مکتب ما سازنده و برتر است».
«حسن البنا» نیز آرزو داشت که دولت اسلامی را نخست در مصر پیاده کند و از آنجا به سراسر جهان اسلام گسترش دهد و به همین دلیل مبارزۀ اخوان بر ضد نیروهای اشغالگر انگلیسی در کانال، چشمگیر و توأم با فداکاریهای بسیار بود و در واقع این اخوان بودند که مصر را از آخرین زنجیرههای استعمار آزاد کردند... و جماعت اسلامی در پاکستان برای حفظ استقلال و وحدت، بیشتر از ده هزار نفر قربانی داد.
بنابراین، یک مسلمان و یک فرد میهنی به یک معنی و مفهوماند. چرا که تنها مسلمانان، استمراربخش واقعی افتخارات و فرهنگ میهن خود هستند و کسانی که با اسلام همگام نیستند، در واقع نمیتوانند میهن دولت واقعی باشند و خود را از آثار شوم دوران استعمار رها سازند.
توجه به مسئلۀ اقتصادی و اجتماعی
در راستای تحقق اندیشۀ فراگیر اسلامی، باید به مسئلۀ اقتصادی و اجتماعی توجه خاصی مبذول داشت، و روی همین اصل مردان حرکت اسلامی، بر ضد فقر پیکار بیامانی دارند و در برابر اسراف و تبذیر ثروت امت مقاومت میکنند. آنان با اینکه به اصل مالکیت فردی اعتقاد دارند ولی آن را با قیودی محدود میسازند که وسیلۀ استثمار دیگران نشود و در خدمت جامعه به کار آید. حاکم اسلامی باید برای ملت زمینۀ کار را فراهم سازد و وضع زندگی و رفاه آنان را سامان بخشد. از این رو اگر در آمد فردی برای ادارۀ زندگی او کافی نباشد و یا اصولاً قادر به کار نباشد، دولت باید زندگی او را تأمین کند. بنابراین اگر «زکات» نتوانست نیاز آنان را برطرف سازد باید ثروتمندان داراییهای اضافی را به فقیران مسترد دارند، و اگر حق آنان ادا نشد، میتوانند در راه احقاق آن پیکار کنند».
در همین راستا، رهایی از وابستگیهای سیاسی و اقتصادی به شرق یا غرب که آزمندانه در کمین ما نشستهاند یک ضرورت اسلامی خواهد بود.
حضورج. 2صفحه 233
رهایی از فرهنگ غرب
با اینکه رجال حرکت اسلامی، بهرهمند شدن از علوم و صنایع غرب را مردود نمیدانند، ولی سرسختانه با اندیشههای مادیگرانه غرب و فرهنگ آن در نبرد هستند. بنابر اعتقاد امام خمینی «فرهنگ اساس سعادت یا شقاوت ملتهاست، پس اگر فرهنگ سالم نباشد جوانان تربیت شده در آن فرهنگ مفسد بار میآیند؛ فرهنگ استعماری، جوانانی به میهن اسلامی میدهد که همواره پذیرش استعمار را دارند؛ این فرهنگ از سلاح جباران نیز خطرناکتر است. امروز فرهنگ ما استعماری است و در دست صلحا نیست».
اعتقاد به کمال اسلام و قابلیت اجرایی آن
مودودی میگوید: «اسلام صلاحیت اجرا در هر زمان و مکانی را داراست. اسلام قابلیت خود را در گذشته به اثبات رسانده و امروزه نیز همان شایستگی را دارد و تا ابد نیز چنین خواهد بود، ولی باید ملتی به پا خیزد و آن را پیاده کند» علیهذا حرکت اسلامی با هر اقدامی در راستای کم و زیاد کردن اصول شریعت اسلام مخالف است.
امام خمینی میگوید: «اگر کشورهای اسلامی به جای تکیه بر شرق و غرب به اسلام و امکانات خود تکیه میکردند و از تعالیم رهاییبخش قرآن پیروی مینمودند، امروزه اسیر صهیونیستها نمیشدند.»
بنیادگرایی
منظور ما از بنیادگرایی، بهرهوری از اصول اسلام است بیآنکه نسبت به اندیشهها و بینشهای پیدا شده در تاریخ اسلام تعصبی خاص داشته باشیم. اصل آن است که در قرآن و سنت آمده و در دوران خلافت به آن عمل شده است.
«حسن البنا» میگوید: میتوان به آسانی گفت که اخوانالمسلمین یک فراخوان بنیادگرایانه است و خواستار برگشت به اسلام بر اساس قرآن و سنت پیامبر هستند».
خبرنگار روزنامۀ «لوموند» از امام خمینی دربارۀ چگونگی دولت اسلامی پرسید و او در پاسخ گفت: «اصل اساس برای ما عملکرد دوران پیامبر و امام علی است». و باز میگوید: «ما میخواهیم که حکومت اسلامی را مطابق اصول اسلامی، آنطور که بر پیامبر نازل شده است برقرار سازیم و در نزد ما شیعه و سنی فرقی ندارد، چرا که این مذاهب در زمان پیامبر وجود نداشتهاند» (مجلۀ الامان شماره 5) از ضروریات این بنیادگرایی جنگ با عقاید و آرای باطل و خرافات بیپایه است که گاهی موجب میشود فرزندان حرکت اسلامی به «وهابیگری» متهم شوند. همین باعث شد که امام خمینی آنانی را که کاری جز تهمت زدن و پرداختن به جزئیات ندارند، بشدت محکوم کرده و اعلام کند: «... دستهای شناخته شدهای میکوشند پیرامون مسائل دست دوم
حضورج. 2صفحه 234
هیاهو راه بیندازند و فرصت گرانبهایی را با تهمت زدن به این و آن تلف کنند؛ گاهی میگویند فلانی کافر و یا فلانی مرتد است و یا فلان شخص وهابی شده است».
محمد مهدی شیرازی در بیانیهای میگوید: «انقلاب اسلامی ایران همگانی و فوق مسائل فرقهای و مذهبی است».
البته بنیادگرایی در دیدگاه ما به مفهومی که در نزد بعضیها هست ـ یعنی بر ضد مذاهب فقهی یا کلامی ـ نیست، که این موجب فروپاشی وحدت و موجودیت امت میشود؛ بلکه مفهوم آن از دیدگاه ما عبارت است از:
الف ـ تلاش برای شناخت احکام خدا از قرآن و سنت، در حد توان
ب ـ دوری از تعصب مذهبی تا آنجا که دعوت به فلان مذهب، جایگزین دعوت به اسلام نشود.
ج ـ گذشت و اغماض در نقاط اختلاف و اعتقاد به اینکه «برادری اسلامی» برتر از همۀ اختلافات جزئی است. نکتۀ دیگری که میتوان بر اینها افزود این است که بنیادگرایی یعنی گرد آمدن مسلمانان پیرامون حقایق دینی و دور نمودن اختلافات و متحد کردن صفوف و همکاری مشترک و چشمپوشی از اختلافها بر اساس قاعده طلایی: «در آنچه وحدت نظر داریم همکاری و همیاری میکنیم و در آنچه اختلاف نظر داریم، یکدیگر را معذور میداریم»
توکل به خداوند:
حرکت اسلامی بر این باور است که برای رسیدن به هدف باید معتقد بود که تنها با ارادۀ الهی به نتیجه مطلوب خواهیم رسید. امام خمینی(س) در تحریک دولتهای اسلامی ـ در جنگ رمضان ـ برای بسیج همۀ نیروها علیه صهیونیسم میگوید:
«وظیفۀ همۀ دولتهای اسلامی بویژه حکومتهای عربی است که پس از توکل بر خداوند و قدرت لایزال او همۀ نیروهای خود را بسیج کنند.»
مردمی بودن:
حرکت اسلامی، جنبش یک گروه خاص از مردم نیست، بلکه وجدان جوشان ملت و ریشههای انقلابی آن است. از این رو حرکت اسلامی، نبرد طبقاتی را مردود میشناسد و بر این باور است که تنها اسلام میتواند اشکال گوناگون ستم و استثمار را از جامعه ریشهکن سازد؛ ولی در هر جامعهای که اسلام به طور کامل پیاده نشود، اختلافات طبقاتی به وجود خواهد آمد، و در این شرایط حرکت اسلامی در کنار فقیران و ستمدیدگان خواهد بود؛ همانطور که پیامبر(ص) عمل کرد. یعنی به آن هنگام که ثروتمندان نمیخواستند با فقیران همنشین باشند، او به امر خداوند خود را در کنار آنان قرار دارد: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الّذینَ یَدْعُونَ رَبّهُم بالغَدوٰةِ وَالعشیّ یُریدوُنَ وجهه ولا تَعْدُ عیناکَ عنهُم ترید زینة الحیاة الدنیا» (و
حضورج. 2صفحه 235
همیشه خود را با کمال شکیبایی و محبت آنان که صبح و شام خدا را میخوانند و رضای او را میطلبند وادار کن و یک لحظه از آن فقیران چشم مپوش که به زینتهای دنیا مایل شوی) و «عبس و تولی ان جاءه الاعمی» (عبوس و ترشرو گشت، چون آن مرد نابینا حضورش آمد) و خود پیامبر گفت: «اللهم احینی مسکیناً وامتنی مسکیناً واحشرنی فی زمرة المساکین» (خداوند مرا چون درویشان زنده بدار و چون درویشان بمیران و در جمع درویشان محشور بدار)
حرکت اسلامی معاصر توانست اسلام را تا حدودی از چنگال طبقۀ حاکم رهایی بخشد. و اسلام روز به روز و در بیش از یک کشور به جای آنکه در اختیار حاکمیت باشد، در خدمت ملت قرار میگیرد، و رویدادهای ایران نشان داد که اسلام به تودههای مردم تعلق دارد. اسلام رسمی در سالهای پیش در دست ارتجاع عرب و به عنوان ابزاری برای شکستن وحدت ملت و وابستگی اقتصادی و اجتماعی به کار میرفت، ولی همین تودهها از اسلام در مفهوم واقعی آن که نیرویی ضد ظلم است، به مثابۀ یک پیوند محکم در تمدن و فرهنگ استفاده میکردند و در ایران پدیدهای ظهور کرد که باید گفت: یکی از مهمترین پدیدهها در رابطه با نهضتهای آزادیبخش در کل منطقه است و آن آزادی اسلام از فشار حاکمیتهاست که از آن علیه حرکتهای مردمی سوء استفاده میکردند.»
موفقیت و پایداری حرکت اسلامی در مصر نیز از این جهت بود که توانست آمال مصریان را در گسستن زنجیر استعمار و نفی حاکمیت صهیونیستها و استمرار مبارزه برای بازگرداندن افتخار از دست رفته، در اسلام متبلور سازد و به همین دلیل هم توانست در برابر سرکوبگری مزدوران شرق و غرب مقاومت کند و به نبرد خود ادامه دهد...
سازماندهی:
سازماندهی، از عوامل بنیادین حرکت اسلامی معاصر بویژه در دنیای اهل سنت است. مسلمانان سنی همواره خود را در پناه نظام خلافت اسلامی آسوده مییافتهاند و ضرورتی برای قیام علیه «دولت اسلامی»! نمیدیدند و به همین دلیل نهضتهای اصلاحطلبانه سنی در تاریخ اسلام وابسته به کارهای فردی مصلحان بود.
و از آنجا که با ذهنیت مشروع بودن حاکمیتها، با مسائل برخورد میکردند، هر نوع مظاهر فساد هم باعث زیر سؤال رفتن مشروعیت کل نظام نمیشد، بلکه آن را پدیدهای قابل اصلاح! در کنار حکومت ـ نه از خود حاکمیت ـ میدیدند و بر همین اساس، مصلحان سنی برای سازماندهی، آنگونه که باید اهمیت نمیدادند و ضرورتی احساس نمیکردند. با سقوط نظام خلافت و از بین رفتن مشروعیت حکومتها در اذهان، دیگر موضع اسلاحگرایانه مصلحان کافی به
حضورج. 2صفحه 236
نظر نمیرسید، چرا که بنیاد نظام از بین رفته بود و با ظاهرسازی و نقش و نگار نمیشد ایوان حکومت را مرمت کرد و بر سر پا نگاه داشت!
شاید در میان اهل سنت نخستین کسی که بر ضرورت ایجاد تشکلات توجه کرد و آن را با مسئلۀ تشکیل نظام اسلامی پیوند داد «شیخ حسن البنا» بود. البته در جهان تسنن گروههای صوفی زیادی بودند که خود را وارد کارهای تشکیلاتی نمیکردند و اصولاً از مسئلۀ سیاست و حکومت اسلامی دور بودند. در حالی که سازماندهی و تشکیلات نزد خوارج و شیعیان یک اصل بود، و آنها توانستند تشکیلات و کار جمعی را همواره متناسب با زمان متحول سازند، تا آنجا که جزء بافت اصلی اندیشههای مردم شد و این بدان جهت بود که خوارج و شیعیان در بیشتر دورانهای تاریخی خود همواره جناح معارض نظام را تشکیل میدادند و در راستای سرنگونی آنان میکوشیدند؛ چون از اساس، آنها را قانونی نمیدانستند. این تفکر سبب شد که آنان صفوف خود را متشکل سازند و از اندیشههای تکروانه و فردی که در جهان تسنن بویژه در جهان عرب حاکم بود، رهایی یابند.
شاید در میان اهل سنت، شیخ حسن البنا نخستین مصلحی باشد که اندیشۀ تشکیلات و سازماندهی را در چارچوب تفکر اسلامی وسیلهای برای تحقق اهداف اسلامی قرار داد. گویا اندیشۀ تشکیلات به باور او شکل تکامل یافتۀ تشکیلات سنتی تصوف (طریقت) بود. ولی او آن را دگرگون ساخت تا به صورت یک وسیلۀ سیاسی و فرهنگی عام درآید و در محور قوانین و اساسنامهها استوار شود و نیز موازین و معیارهای خاصی را برای آن وضع نمود و آن را درجهبندی کرد و هر مرتبه را نامی نهاد و برای تصمیمگیریها شیوههایی برگزید.
مولانا مودودی در کنگرۀ تأسیس جماعت اسلامی ـ در سال 1941 م ـ ماهیت، هدف، شیوه و میزان قبول و یا رد عضویت در آن و همچنین چگونگی تصمیمگیریها را مشخص نمود.
ویژگیهای ذاتی
تا اینجا ما به بررسی مشروح زمینههای مشترک سه گرایش عمدۀ حرکت اسلامی معاصر پرداختیم. حال بیمناسبت نخواهد بود که به ویژگیهای خاص هر یک از گرایشها اشاره کنیم که البته به نظر ما همۀ آنها ریشه در اسلام دارند. ولی از طبیعت زندگی، پیدایش تفرع حتی در یک مجموعۀ واحد است. و روی این اصل اگر در چارچوب این حرکتها ویژگیهایی هم دیده میشود باید پیشاپیش گفت که فراگیری بینش و اصل بودن اسلام در همۀ حرکتهای اسلامی معاصر چیزی است که قابل انکار نیست و همین اصل مشترک بر هر چیز دیگری برتری دارد.
حضورج. 2صفحه 237
الف ـ در مورد حرکت اخوانالمسلمین
بارزترین عنصر تشکیلدهندۀ هویت اخوان، معنویت ژرف و انضباط آهنین آنان است. شیخ حسنالبنا قبل از هر چیزی مرشد و مبلغی باقدرت سازماندهی فوقالعاده بود. بافت فرهنگی و نخستین محیط تربیتی و دوران وی، که دوران تشکیلات بود، نقش عمدهای در تکوین شخصیت او داشت. شیخ حسن البنا بیداری و آگاهی را به جهان تسنن بازگرداند و آنان را در مورد عدم حضور احکام و قوانین اسلام در جامعه آگاه نمود و سپس شیوههای تحقق شریعت در جامعه را نشان داد؛ ولی شرایط تاریخی عصر او اقتضای تحقق این ایده را نداشت، و ظاهراً نیاز به وجود دید روشنتری نسبت به رخدادها داشت که آن را استاد «نبیه عبدربه» تاکتیک حرکت مینامد.
در یک مسئله استراتژیک و سیاسی، مانند تشکیل حکومت و ایجاد دولت، چگونه میتوان پذیرفت که موضوع در اندیشه بستر حرکت، بلکه در ذهن همه تودۀ مردم مبهم و ناشناخته بماند؟ بیشک باید مردم موضع اسلام را در رابطه با حاکمیت موجود بدانند و راه تغییر و دگرگونی را بشناسند و گرنه موضعگیری صحیح آنها ـ به طور مشخص و قبل از همه اعضای حرکت ـ با اشکال روبرو خواهد شد و نیروهای لازم، آمادگی بسیج و عمل را نخواهند یافت.
شیخ حسنالبنا در انتخابات شرکت کرد و باور داشت که سیستم پارلمانی موفقیتآمیز خواهد بود. ولی رژیم به او امکان عمل و فعالیت و حضور در مجلس را نداد و نتوانست به پارلمان برود و همین امر خشم مردم را برانگیخت و آنها اعتراض خود را با برپا کردن تظاهرات پـرشکوه در حالی که شعار میدادند: «ای بنا، به سوی پارلمان» نشان دادند. ولی ناگهان یکی از تظاهرکنندگان شعار متضادی را مطرح ساخت و فریاد زد: «پارلمان به سوی بنا»! مردم نیز بلافاصله با خشم و فریاد این شعار را تکرار کردند.
در اینجا این سؤال همچنان بدون جواب میماند که این چه نوع رشد و آگاهی است که مردم دو شعار متناقض را با دو روش کاملاً متضاد برای تشکیل حکومت، مطرح ساختند؟ بالاخره «بنا» به سوی پارلمان یا پارلمان به سوی او؟ و این در حالی است که در عمق، حرکت اسلامی رژیم حاکم را به رسمیت میشناسد و در نزد شورای رهبری، خواستار بر چیده شدن آن است.
امام خمینی بروشنی در این زمینه، اندیشۀ خود را مطرح ساخت، ولی شیخ حسنالبنا تلاش کرد که از راه دمکراسی، در این کشور، فقط ابزاری برای تخدیر تودههاست.
این موضوع به نظر من همچنان مبهم است...؛ زیرا شواهد نشان میدهد که زمینه برای یک قیام انقلاب بر ضد حاکمیت، آماده و مساعد بود؛ ولی حسنالبنا خروش انقلابی
حضورج. 2صفحه 238
مردم مصر را مهار کرد و شاید هم او تحت تأثیر موضعگیری سنتی اهل تسنن قرار داشت که میگوید: «از فتنه بپرهیزید».
ولی به هر حال نمیتوان شک داشت که حرکت شیخ حسن البنا بیم و هراس در دل استعمارگران انداخت و همگام با آن سرنوشت مولود نامشروع امپریالیسم در فلسطین ـ که اسرائیل نام دارد ـ به خطر افتاد و به همین دلیل از نظر آنها ضروری بود که این حرکت سرکوب شود.
«روبیر» میگوید: «اگر عمر این مرد به درازا میکشید، میتوانست برای مصر بسیار ارزنده باشد» او را در چهل و سه سالگی به شهادت رساندند و با این حال تأثیر بسزایی در میان امت اسلامی به جای نهاد.
حضورج. 2صفحه 239