تازهترین نکات از گروگانها و شکست آمریکا در طبس
آیتالله خلخالی از شمار اولین افرادی بودند که دعوت ما را جهت پاسخ به پرسشهایی پیرامون چگونگی تبعید حضرت امام خمینی(س) پذیرفت. وی در یک نشست چند ساعته درباره 13 آبان و ترفندهای امریکا از جمله نکات تازهی از شکست امریکا در توفان طبس بیان کرد که با هم میخوانیم.
بسمالله الرحمن الرحیم
لطفاً بفرمایید شرایط سیاسی و اجتماعی که موجب شد رژیم شاه حضرت امام، سلامالله علیه را تبعید کند چه بود؟ چرا برای تبعید ابتدا ترکیه و سپس عراق را انتخاب کردند؟
ـ بسمالله الرحمن الرحیم، در اطراف اوصاف حضرت امام، وضع امام امت و موضعگیری ایشان قبلاً صحبت شده است ولی بالاخره بعضی از مطالب را هم بنده عرض میکنم.
حضرت امام در تمامی مراحل با استکبار جهانی مخالفت صریح داشتند. اول مخالفت با رژیم شاه که عامل بلاارادۀ ایادی استکبار جهانی و در راس آنها امریکا بود، و امام به عنوان یک مسلمان متعهد، مرجع تقلید، و مورد اعتماد عامۀ علما، نمیتوانستند سکوت کنند و یا از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند. مسئلهای که باز خیلی مهم بود، مسئله اسرائیل بود که رژیم محمدرضا شاه در جنگ ژوئن 1967 اعراب و اسرائیل و در جنگ رمضان با تمام امکانات مالی و جنگی به کمک اسرائیل شتافت، حتی زخمیهای ارتش اسرائیل را
حضورج. 2صفحه 153
آوردند و در بیمارستانهای آبادان، اهواز، تهران و کرمانشاه بستری و معالجه کردند و این برای حضرت امام که به اوضاع واقف بودند، بسیار سخت بود، میدیدند این جریان برخلاف ارادۀ ملت ایران و اسلام عزیز است، نمیتوانستند سکوت کنند. حضرت امام با اسرائیل مخالف بودند و همیشه هم در مقابل حرکتهای آنها ایستادگی میکرد و در مراحل حساس علیه اسرائیل اعلامیه میدادند، و این یکی از مسائل مهم عالم اسلامی بود که ذهن امام را به خود جلب کرده بود. و مسئله سوم، مسئله امریکا و سیاستهای استکباری امریکا بود. امریکا به هیچیک از موازین انسانی، اسلامی، بشردوستی، دین، مذهب، فرهنگ، اعتقادات و اجتماعیات ابدا اعتنایی نداشت و ندارد. آنها با ماشین جنگ بیفرهنگی که داشتند همه را آلوده میکردند، و استکبار جهانی در راس آن امریکا پرچمدار تمام فتنهها و فسادها و تباهیها بود، و از اول دیدیم شاه را تقویت کردند و امکانات در اختیار او گذاشتند و رژیم اسرائیل را به صورت گسترده تقویت کردند و هر چیزی را که لازم داشت در اختیارش گذاشتند. بنابراین نمیشد از امریکا غفلت کنیم، بیاییم علت را رها کنیم، و به معلول بپردازیم نه خیر. امام در این سه مرحله، هم با شاه هم با اسرائیل و هم با امریکا سرسختانه مخالف بودند و تا جایی که ممکن بود پیش رفتند. تا آن جایی که منجر شد به گرفتاری امام در مرحله اول. 15 خرداد امام را اول گرفتند و به تهران منتقل نمودند و امام در روز 15 خرداد ساعت 5 غروب در باشگاه افسران بودند، و سپس ایشان را بعد از مغرب منتقل کردند به سلطنتآباد، و بعد از مدتی ایشان را منتقل کردند به عشرتآباد میدان ولی عصر فعلی. و امام میفرمودند که میخواستیم وضو بگیریم برای نماز تقریباً 2 یا 3 کیلومتر از آن محل ما را میبردند در جایی دور دست پادگان، من آنجا وضو میگرفتم و برمیگشتم و از من خیلی واهمه داشتند و مقید بودند سربازان، افسران، درجهداران امام را مشاهده نکنند. و این را میدانیم که امام بعد از دو ماه آزاد شد. سه روز اول در داوودیه قلهک بودند و سپس ایشان را منتقل کردند به قیطریه هشت ماه در قیطریه بودند و چهار ماه در منزل اول و سه چهار ماه دیگر در منزل بالاتری، و بعد خلاصه تغییر و تحولی به صورت ظاهری انجام گرفت، حسنعلی منصور را روی کار آوردند. حسنعلی منصور تصمیم گرفت که امام را بفرستد به قم. وقتی که امام وارد قم شدند، اطلاعات در یک سرمقالهای که درج کرده بود آنجا بیان داشته بود که حضرت امام به فرامین شاه گردن نهادند و لذا به قم برگشتند.
حضرت امام بلافاصله تصمیم گرفتند اعلامیهای بدهند، سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران به قم آمد و با امام ملاقات کرد،
حضورج. 2صفحه 154
ولی امام فرمودند که ما دست بیعت نمیدهیم. فردای آن روز رفتند در مسجد اعظم نطق خودشان را ایراد کردند و در آن نطق فرمودند: «اگر خمینی هم بخواهد با فرامین شاه موافقت کند، من خمینی را از حوزهها بیرون میکنم» و این تغییرات مانند پتکی نبود در سر شاه و شاه گیج شده بود و لذا نمیتوانستند کاری بکنند. بالاخره تقریباً هشت ماه یا یک سال نشد حسن علی منصور نخستوزیر وقت کاپیتولاسیون (مصونیت مستشاران امریکا در ایران) را در مجلس فرمایشی به تصویب رساند، و فردای آن روز تمام مطالب را مرحوم فیلسوف عالیقدر حضرت آیتالله مطهری و آقای حاج شیخ فضلالله محلاتی شهید آمدند و به امام ارائه دادند.
امام دیگر صبرش تمام شده بود. طلاب علوم دینی بیاندازه در اطراف منزل امام در تمام حیاط و کوچهها در رفت و آمد بودند و امام فرمودند که این مردک از گذشتهها عبرت نگرفته، باز هم دست به کارهای خلاف شرع میزند و ما باید تکلیفش را روشن کنیم. امام این نطق را در چهارم آبان ایراد کردند و سیزده آبان منجر شد به تبعید امام از قم به تهران و به فرودگاه مهر آباد به وسیله یک فروند هواپیمای نظامی حضرت امام را از تهران به آنکارا منتقل کردند. در آنکارا سه روز در سفارت بودند و بعد از آنکارا را به یکی از شهرهای خوش آب و هوای ترکیه در جنوب غربی ترکیه انتقال دادند. امام حدود یازده تا پانزده ماه در آنجا در تبعید بودند. تقریباً ممنوعالملاقات بودند. بعد از چهار ماه جناب آقای حاج آقا مصطفی مرحوم، فرزند امام را هم از تهران تبعید کردند به ترکیه. در این مدت آقا دیگر تنها نبودند. اما چرا امام را به ترکیه تبعید کردند؟ اولا ترکیه درست است در صورت ظاهر کشوری اسلامی است، ولی مظاهر دین و دیانت قرآن ـ اسلام ـ به طور کلی در آنجا مطرود است. و این کار با مشورت امریکاییها صورت گرفت و من به این مسئله هم اشاره کردهام. در اسناد لانه جاسوسی دارد: این سید را فرستادیم که الان در ترکیه آب خنک میخورد. این معلوم میشود که تبعید حضرت امام با دستور مستقیم امریکاییها بود. میخواستند حضرت امام در آنجا بیسروصدا باشد که تقریباً هم همین جوری بود.
امام روزهای جمعه میرفت مسجد سبز باصطلاح مسجد کبود، یک مسجد دیگری هم بوده که امام آنجا هم میرفت. من مقر امام را در همان جا رفتم دیدم. جای خیلی خوش و آب هوایی است و همین طور که میرود به طرف کوهها ساختمانهای مفصل هفت ـ هشت طبقه ساخته شده، محل اقامت امام را که یک ساختمان دو طبقه بود عوض کردند به یک ساختمان 6 طبقۀ سفید که در جلویش یک بیمارستان عمومی غیر دولتی قرار داشت. امام در آنجا میآمدند قدم
حضورج. 2صفحه 155
میزدند. یکی از پیرمردهای آنجا میگفت، من آن موقع سرباز بودم و امام در وقت معین میآمدند از این خیابان میرفتند و برمیگشتند. و چون ترکیه یک کشور لائیک است. امام در آنجا خیلی رشد نمیکرد. مثل گلهای خیلی خوب، مثل بنفشه، نسترن که در کویر رشد نمیکند. این تقریباً یک مسئله است. و انگیزه دیگر هم در این مسئله وجود داشت که امام خمینی نسبت به کارهای «آتاتورک» حساس بودند. حتی میگفتند «آتاتورک» خبیث. «آتاتورک» هر چه پهلوی بلد نبود به او یاد داد ـ فرهنگ عمومی را عوض کردند. قصههای عامیانه را خلاصه اینها را عوض کردند. مصطفی کمال نوکر سرسپرده برای غربیها بود و در خاطرات جنگ چرچیل خیلی از مصطفی کمال تعریف کرده است. غربی بود به تمام معنی و امام هم نسبت به اینجور مسائل حساسیت داشتند. آتاتورک را بدتر از پهلوی میدانست. چون میگفت پهلوی بیسواد است، ولی آتاتورک تحصیلات دارد و این تحصیلکردهها بهتر میتوانند کلاه سر مسلمانها بگذارند. اسلام را عوض بکنند. به این خاطر مناسبتر از همۀ کشورها ترکیه بود. سایر کشورهای منطقه چنان شرایطی را نداشتند. البته معنا نداشت امام را تبعید کنند به یکی از کشورهای اروپایی. این دو جهت باعث شده بود که اینها با مصلحت و مشورت «حسن پاکروان» رئیس سازمان امنیت وقت تصمیم بگیرند امام به ترکیه تبعید بشوند. خوب، بعد چرا عراق را انتخاب کرده بودند؟ چرا مراکش، نه تونس و لیبی و سوریه. نه اینها میخواستند یک کاری بکنند امام از آن حالت تبعیدی که در نظر مردم بود بیفتد. یعنی امام حالت تبعیدی نداشته باشد. چون اینها میدانستند تا این عنوان بود مردم به امام گرویدهتر میشوند. حتی بیخبرها کم کم پی میبرند. طلاب علوم دینی در سراسر ایران مردم را روشن میکنند. روی این جهت میخواستند این عنوان تبعید را از امام بردارند. روی این جهت بهترین جایی که میشد این عنوان را از امام سلب کنند عراق بود. چون عراق هم حوزۀ شیعه است هم مراجع بزرگ تقلید در نجف وجود دارند.
این یکی از اهداف دستگاه بود، و مسئله دوم که مهمتر از این بود، حضرت امام را به عراق تبعید کردند زیرا اینها (یعنی ساواکیها) نوعاً اهل علم نبودند و فضیلت امام را نمیفهمیدند. لذا پیش خودشان خیال میکردند اگر امام را به نجف ببرند علمای دیگر جمع میشوند علیه امام موضعگیری میکنند. امام در آنجا مرجعیتش گل نمیکند؛ درسش گل نمیکند، مردم شهریه به ایشان نمیدهند و همیشه هم مورد طعن علما هستند. چنانچه بعضی از علما گفتند این مسئله را که امام آمدند نجف را در هم بریزند، حوزۀ نهصد سالۀ شیعه را به هم بزنند. گفتند، آقای خویی و دیگران هم میگفتند. یک
حضورج. 2صفحه 156
عدهای از آن طلاب بیسواد دوروبر بعضی از آقایان هستند. از این نغمهها ساز میکردند و روی همین وضع بود تا اینک امام در نجف بود «هویدا» رفت در نجف و «دیبا» مادر «فرح» رفت به نجف و خانم «بدرهای» و سپهبد «بدرهای» با چهل نفر از خانمهای درباری و سرلشگرها در یک گذرنامه که چهل نفر به سرپرستی خانم بدرهای رفتند و اینها مقدمات ملاقات هویدا با بعضی از علما را فراهم کردند. خلاصه میخواستند به هر طریقهای امام را بایکوت کنند؛ حذف کنند و به انزوا بکشانند. ولی از نظر ملت ایران، طلاب در سراسر ایران، افغانستان، پاکستان و نقاط دیگر این وضع برایشان ناهنجار بود. مرجعیت امام را در سطح وسیع ترویج میکردند، وجوهات برای امام میبردند و درس امام یک درس خیلی مهم شده بود؛ شهریۀ امام برقرار بود.
موقعیت امام تقریباً تثبیت شده بود. اینها یک مسائلی بود که امام را با اینکه در تبعید بود در یک وزنۀ خیلی بالاتر و سنگینتر قرار داد و امام به دو علتی که عرض کردم: یکی اینکه تقلید را از امام بگیرند. و یکی اینکه امام را بیایند بگذارند جلوی علما و علما از روی حسد، امام را به انزوا بکشند. حال آنکه دیدیم بیشتر علمای بزرگ نجف، مخصوصاً مرحوم «آیتالله حکیم» با امام خمینی خیلی خوب رفتار کردند، و به دیدنش آمدند، که این موضوع در نجف سابقه نداشت، چنین چیزی در نجف که همۀ علمای نجف با اختلاف سلیقهای که دارند بروند دیدن یک مرجعی بیسابقه بود. امام طوری بود که همۀ علما به دیدنش رفتند و امام عوض اینکه در انزوا باشد، مثلاً در جریان حذف قرار بگیرند، بایکوت بشوند، بهتر شدند و موضعگیریهای امام هر روز هم بالاتر بوده، بهتر بوده که نوههایش شاهد این بودند.
حضور: چرا رژیم شاه به جای ترور یا حبس حضرت امام(س) را تبعید کرد؟
ـ این سئوال چند تا جواب دارد. برای روشن شدن همین مسئله ما دیدیم در جلوترها ناصرالدین شاه وقتی که سید جمال الدین اسدآبادی را تبعید میکند، نتیجهای نمیگیرد، کار میرسد به آنجایی که یک نفر، حاج میرزا رضا کرمانی از طرفداران سید جمالالدین پیدا میشود میرود خود شاه را ترور میکند. و به همین دلیل نمیخواستند دست به کاری بزنند که بازتاب خیلی بدتر داشته باشد. شما دیدید در زمان مظفرالدین شاه، اتابک اعظم آمد و حاج شیخ فضلالله نوری را به دار زدند و اصلاً همین جریان باعث شد که نظام قاجاریه از ایران برکنده بشود. و آن بیادبیهایی که در نامهای ناصرالدین شاه به مرحوم حاج حسن شیرازی نوشته بود از این سبکیها با یکی از مراجع
حضورج. 2صفحه 157
بزرگ تقلید، سراسر شیعه و جهان ـ حاج میرزا حسن شیرازی ـ و اینجور چیزها را واقعش این است که اینها نمیخواستند دوباره مرتکب بشوند. لذا میخواستند آقای خمینی زنده باشد، یعنی در حال زندگی به انزوا بکشانندش مثل مرحوم کاشانی یا کسان دیگر از این قبیل که نمیخواهم اسمهایشان را ببرم. لذا شاه نمیخواست حتی آقای خمینی در حبس هم باشد چون حبس هم بالاخره عواقبی دارد، مثلاً خوب آقای خمینی پا به سن گذاشته بود، ممکن بود با اجل خودش هم مثلاً در زندان بمیرد و آن دیگر گردن شاه میافتاد و اینها میخواستند یک
حضورج. 2صفحه 158
طوری بشود که نه آزاد باشد و نه حبس، حبس، یک طوری باشد که به عنوان تبعید یعنی اشراف به او داشته باشند. لذا مدتی در ایران زندان بود، ایشان را از زندان بیرون آوردند، در تبعید بود در قیطریه و بعد هم باز فرستادند به ترکیه، در تبعید بود. در نجف هم دوازده سال در تبعید به سر بردند و این تبعید به نفع اینها بود از نظر ظاهری، چون هر چه فشار به امام سنگینتر میشد، مردم عکسالعمل شدیدتری نشان میدادند و همیشه ساواک ایران که دست پروردۀ CIA بود اینها خیلی مواظب بودند که نوسانات را حفظ کنند که نه فشار زیاد باشد و نه فشار خیلی کم باشد.
حضور: در زمان تبعید حضرت امام وضعیت حوزههای علمیه چگونه بود؟
ـ وضع حوزههای علمیه در آن وقت بسیار پرالتهاب بود. در قم طلاب جوان که برخاسته از روستاها و دهات بودند و به زندگی بیآلایش قانع بودند و زرق و برق و این چیزها را نداشتند، میتوانیم بگوییم اینها جان بر کف در خدمت اهداف امام بودند. طلاب جوان همگی مقلد امام بودند و این خیلی اهمیت داشت. مقلد بودن یعنی دیگر در مرحلهای است که جان خودش را هم فدا میکند. شما ملاحظه میکنید در طول تبعید امام، در این سیزده سال ـ چهارده سال طلاب علوم دینی در تمام شهرهای ایران اکثراً در زندانها بودهاند، زندان اوین، قزل قلعه، قزل حصار، عرض کنم زندانهای مشهد، شیراز، اصفهان، تبریز، زندان موقت شهربانی، خلاصه اینها دلیل بود به اینکه طلاب علوم دینی نمیخواهند از امام دست بردارند. اگر من بخواهم در این باره حرف بزنم خیلی باید حرف زد. آن که در انقلاب دخیل بود، آن روزها به زندان رفت. آنهایی که زندان نرفتند، آنهایی که تبعید نرفتند، آنها تقریباً با انقلابیون فاصله داشتند. انقلابیون که نمیشود گفت، انقلابینما هستند نه انقلابی با عشق، ولی انقلابیون ما اکثر مسئولین هستند که حضرت آیتالله خامنهای، جناب آقای هاشمی، اینها همگی در زندانها بودند، در تبعید بودند، و اینها درددل اسلام را، درد دل انقلاب را، درد دل مردم را، درد دل امام را، درک میکردند. این یک مسئله، ولی وضعیت در حوزههای علمیه نجف اینجوری نبود. در حوزههای علمیه نجف یک عدهای بودند که مشغول زندگی بودند، که صبح چه جوری غذا بخورند، ظهر چه جوری باشد، شب چه جوری باشد، و حرفهایی از این دست که اکثرا در این مایهها بودند. البته طلاب جوان ایرانی باز آنجا از این وضع مستثنی بودند. من خودم بودم، میدانم، وضعی داشتند بیت فلانی و بیت فلانی. آنها همهشان انگل بودند. اینها در مراحل حساس، هم با شاه بودند هم با سفارت بودند، هم با نمیدانم با «پاکروان» بودند، با
حضورج. 2صفحه 159
«هویدا» بودند، با «دیبا» بودند. شما ملاحظه میکنید که آقای «هویدا» در ایران بود، «دیبا» هم در ایران بود، «فرح» هم در ایران بود، ملاحظه میکنید هیچ کدام اینها جرئت نکردند به قم بیایند، ولی میرفتند به نجف. مگر نجف چه خبر بود؟ اگر راست میگفتند به قم میآمدند! در قم جایی نداشتند. حتی اگر بعضی از آقایان در باطن متمایل به اینها بودند مثل آقای «شریعتمداری» جرئت ملاقات با این عوامل شاه و خودشان را نداشت. در اصفهان در شیراز، چند تا از روحانینماها با شاه ملاقات میکردند و بعد هم مردم از آنها دور میشدند و از آنها متنفر میشدند. حتی دیده شد چنین افرادی را هُل میدادند به چاه میافتادند. بعضیها را کشیدند توی این جریان، لذا در ایران آن وضع را نداشتند. آنجا بهتر میشد نشو و نما بکنند. این تیپ افراد و آنجور علما، البته اکثر طلاب در پشت سر امام بودند. اما بعضی اینطور نبودند. کوچههای نجف خیلی باریک است، مثلاً از آن طرف که کسی میآمد میباید اقلاً کج میشد که یکی هم بیاید رد شود، یکی از اینها میدید که امام دارد میآید برمیگشت که حالا به امام سلام نکند و یا امام اگر سلام کرد جوابش را ندهد، اینجوری هم بود!
حضور: انگیزۀ تسخیر لانه جاسوسی امریکا را بیان فرمایید؟
ـ خلاصه بگویم، دراین باره شاید شما خیلی سئوال کردید، و من تمام بدبختی این ملت از شصت سال هفتاد سال به این طرف را زیر سر امریکا میدانم. ذلتها، بدبختیها، احتیاجات ما، ارزان خریدن نفت ما، به یغما بردن ذخایر و مکانات کشور، به غارت بردن منابع فرهنگی ما، دانش ما، علم ما، همۀ دردهای ما، از همین ایادی امریکا، از فراماسونها بود. امریکاییها عزیز دردانه بودند و آقا بالاسر بودند. حضرت امام نمیخواست این را تحمل بکند. نمیخواست خفت نشان بدهد. وقتی که دانشجویان عزیزمان ریختند لانۀ جاسوسی را فتح کردند، امام فرمودند انقلاب دوم است. یعنی به برکت انقلاب اول بود که این انقلاب به وجود آمد. ما که نمیتوانستیم جاسوس را بگیریم اصل، انقلاب اول بود علیه شاه و ایادیش، ارتش شاه شکست خورد، شاه شکست خورد. چهار هزار مستشار نظامی امریکا شکست خوردند. دوازده هزار مستشار اسرائیل در ایران شکست خوردند. روی این مسئله که عرض کردم تمام بدبختیهای ملت ایران و ملت خاورمیانه، کشورهای مسلماننشین زیر سر آمریکاییها بوده، زیر سر سفارتخانههای آنها بوده. قبلاً هم انگلستان از این کارها را میکرد. مردم را گول میزد، دودستگی ایجاد میکرد، بین علما عدهای به سفارت روسیه میرفتند، نمیدانم عدهای به سفارت انگلیس میرفتند، دیگر دوره آنها
حضورج. 2صفحه 160
سپری شده بود. ولی بالاخره اینها دخالت میکردند در تمام شئون کشور. در مسائل دینی، مذهبی، که گول بزنند، مردم را اغوا کنند و مکتب فراماسونری را رواج بدهند. روی این جهت و وقتی که بچهها، دانشجویان ریختند لانه جاسوسی را تسخیر کردند، امام خیلی خوشحال شدند، گفتند، این انقلاب دوم بود.
بنیصدر، قطبزاده، بازرگان، منافقین و طرفداران آنها میخواستند دانشجویان را خاموش کنند. مثلاً قطبزاده خیلی موضع گرفت (که جناب آقای خوئینیها را نمیدانم چی، فلان، فلان این یاد داده بود به خارجیها که بگوید مثلاً آقای خوئینیها هم در مدرسه، چه... و از این مزخرفات که میگفتند) بدین جهت بود که خلاصه غرور ملیمان و غرور دینیمان و حماسۀ ایثارمان در مخالفت با امریکاییها متبلور شد. تمام دنیا فهمیدند که میشود با اینها مبارزه کرد. همانطور که ما مبارزه کردیم در 444 روز آمریکاییهای جاسوس، در دست بچههای مسلمان بودند و این قضیه موجب شد که جریان انتخابات آمریکا به دست امام اداره بشود و کارتر شکست بخورد، ریگان مثلاً روی کار آمد، ریگان هم باز به خفت افتاد و آن جریانها اتفاق افتاد که همه میدانیم.
حضور: مواضع مقامات رسمی وقت و احزاب سیاسی را در قبال تسخیر لانه جاسوسی بیان فرمایید.
ـ احزاب سیاسی، یکی حزب جمهوری بود که موافق بودند. یکی هم نهضت آزادی که با دار و دسته بنیصدر و منافقین و اینها با این جریان خیلی ناراحت بودند. چون پیشرفت اسلام را در این دیدند، ناراحت بودند که یک آتویی، یک ضربهای به دست ما افتاده که آمریکاییها را میکوبد. اینها حاضر نبودند آمریکاییها اینقدر کوبیده بشوند، اینها میخواستند یک جوری به امریکاییها هم باج بدهند، اما امام اینجوری نبود، این موضوع رد اسلام را دوا کرد بر سر امریکاییها کوبید.
حضور: یعنی نهضت آزادی مخالف این امر بود؟
ـ بله مخالف این جریان بودند.
حضور: موضع مقامات رسمی چگونه بود؟
ـ مقامات رسمی هم معلوم بود، دیگر از آقای شهید مطهری، شهید بهشتی گرفته، خوب تمام شهدای ما تمام علمای ما و اینهایی که هستند و آنهایی که رفتهاند ـ همه اینها موافق با حضرت امام بودند برای تأیید دانشجویان خط امام. دانشجویان خط امام از آنجا مایه میگرفتند، خوب این انقلاب دوم را من اشاره کردم، که بر اساس آن اولی صورت گرفت.
امریکا به کلی از ایران با تیپا بیرون رفت.
حضورج. 2صفحه 161
این مانده بود، این لانه جاسوسی که این هم خلاصه با تأیید امام الحمدالله حل شد. آمریکا البته از ما کینه دارد، طبعاً به این آسانی این کینه را فراموش نمیکند. ما باید بیدار باشیم، باید هوشیار باشیم. همبستگی داشته باشیم. در آینده مسائل حادی داریم. مسلماً منطقۀ ما، یک منطقه حساسی است. ما نمیتوانیم با سهلانگاری از کنار مسائل رد شویم. امریکا مسلماً نقشههایی علیه ما دارد. این طرح نوین جهانی که امریکا علم کرده، این یک بازتابهایی دارد. باطنی دارد، ظاهری دارد. ملاحظه میکنید که آمریکاییها خودشان اعتراف میکنند که هشت هزار سرباز عراقی را زنده به گور کردهاند. حالا یک نمونه از جنایات آنها، از این جنایات اینها زیاد دارند، در جریان کشتی ایران اجر معلوم شد، در زدن هواپیمای ار باس مسافربری 291 نفر از سرنشینان هواپیما به دست آمریکا از بین رفتند. در مکه با دستور مستقیم امریکا بر سر ما زدند و این جنگ ایران و عراق را آمریکاییها علیه ما تدارک دیدند. خلاصه آمریکاییها با ما خصومت دارند و مثل مار زخم خورده هر کجایی که باشند میخواهند بسختی زهرشان را خالی کنند. ما باید همیشه مملکتمان، وطنمان، وضعمان، مشکلاتمان، سیاستمان پادزهر داشته باشد در مقابل اینها. آن امریکای زهرآلود، آن مار زهرآلود دیگر باید خیلی بیدار باشیم. خوشبین نباشیم که اگر مثلاً رفتیم به طرف آمریکا و یا مثلاً
حضورج. 2صفحه 162
سرمایهدارها را دعوت کردیم بیایند به ایران، یا مثلاً با آمریکا رابطه برقرار کردیم آمریکا از آن موضع علیه ما دست بردارد و یا مثل دو برادر باشد. ما ممکن است واقعاً با پاکستانیها یک مسائلی داشته باشیم، اما درست مثل برادریم. هیچ فرقی نمیکند همیشه با هم در صلح هستیم، دعوا نداریم. اما با آمریکاییها اینطور نیست. ما صد سال هم با آنها در صلح باشیم، آمریکا هیچ وقت دست از سر ما برنمیدارد، ما باید مواظب باشیم.
حضور: به نظر شما دستاوردهای داخلی و خارجی انقلاب دوم، چه بود؟
ـ خوب ما، در این انقلاب دوم ثابت کردیم که سیاست مستقلی داریم. جزء پاره جریانات نیستیم. ما مستقل حرکت میکنیم و لذا شما ملاحظه میکنید که این تسخیر لانه جاسوسی را هیچ یک از دولتهای اسلامی و غیر اسلامی در دنیا امضا نکرده است.
من در این عرایضم عرض کردم که به اثبات استقرار یک کشور که روی خواستهای خودش، خواستهای انقلابی، خواستهای مردمی، خواستهای اسلام ایستاده بود، و این بزرگترین اعتبار برای ما بود تا قبل از این تسخیر لانه جاسوسی. بعضی دولتها خیال میکردند که این انقلاب شکست میخورد و از بین میرود. ولی دیدند نه، با اینکه ما این جاسوسها را در آنجا به اسارت گرفتیم، امریکا نتوانست کوچکترین حرکتی برای خلاصی اینها بکند. آمد و یک تلاش مذبوحانهای کرد و در دشت طبس قوا پیاده کرد، و من حالا کمی تعجب میکنم، تا به حال کسی نیامده از من درباره پیاده شدن قوای آمریکایی در دشت طبس سؤال بکند.
مثلاً شما ملاحظه میکنید که من با دستور امام رفتم به طبس. آنجا اسلحه و مهمات ـ اسناد همۀ اینها را من جمع کردم و آوردم به لانۀ جاسوسی. همین طور جنازههای امریکاییها را، حتی شهید «محمد منتظر قائم» که آنجا شهید شد، من تقریباً نیم ساعت بعد از آن رسیدم. صحنۀ عجیبی بود. فلاکس آب برای قوای آمریکایی در دشت طبس از قبل آماده کرده بودند که آمریکاییها که از چتر میآیند پایین در آنجا دسترسی به آب داشته باشند. چهار تا هلیکوپتر، اینها، در رفته بودند. یکیشان پرهاش کار میکرد، به خیال اینکه حالا این دارد رادار پخش میکند آنجا را زده بودند. در حدود بیست فروند هواپیما آمده بود در آنجا پیاده شده بود. از آن طرف نشسته آمده به این سمت، از اینور نشسته رفته آن سمت. وقتی میشمردیم بیشتر از بیست تا هواپیما بود. بیست هواپیمای غولپیکر 130 ـ سی که در هر کدام از آنها حداقل یکصد نفر نظامی با تجهیزات کامل جای میگرفتند. خوب این بیست تا میشد دست کم دو هزار نفر،
حضورج. 2صفحه 163
جمعیت کمی نیست، یک قشون بود. اصلاً اینها را ارزیابی نمیکنند، آیا امریکا چند تا هلی کوپتر آورده بود؟ نه بابا، ارتش آورده بود و شکست خورد. وقتی این ارتشیها را جمع کردیم علامتها از اسرائیل بود، از آمریکاییها عرض کنم که از فیلیپین، از عمان، از خلیج فارس، از مصر بود، از ترکیه بود، اینها از جاهای مختلف آمده بودند وارد ایران شده بودند تا قسمت عمدهشان اینجا بوده. جاهای دیگر هم مثلاً در یزد پیاده شده بودند. در اطراف بندر عباس پیاده شده بودند. در جاهای دیگر. بالاخره خرابکاری بزرگی بود. اینها حتی میخواستند در جریان بیماری اول حضرت امام خانه ایشان را بمباران کنند. ـ عرض کنم ـ قم را، فرودگاه مهرآباد را این چیزها را خوب دستاوردهای داخلی و خارجی انقلاب را هر چی بود اینها را عرض کردم برای ما خیلی چشمگیر بود. عزت ما، عظمت ما را، تثبیت کرد، و حالا که ما یک جمعیت باارادهای هستیم و تصمیم گرفتیم دولتهای دیگر موافق نبودند، این را به سرمنزل برسانیم و از این استفاده کنیم.
حضور: عدهای اعتقاد دارند، اشغال لانه جاسوسی، موجب افزایش فشار حکومت آمریکا و جبههبندی غرب علیه ایران و بلوکه شدن دارائیهای ایران و بروز مشکلات سیاسی و اقتصادی شد، نظر شما در
حضورج. 2صفحه 164
این باره چیست؟
ـ ببینید، این یک جواب نقضی دارد به اصطلاح، یک جواب حلی. جواب نقضی این که آمریکا این نیست که مثل بچهای بوده باشد که مثلاً با لجبازی بخواهد با یک مسئله برخورد بکند. آمریکا دنبال اهدافش است، اهدافی که دارد، میخواهد اهدافش را پیاده بکند. اهدافش این نیست که حالا چهار تا جاسوس را گرفتند و آمریکا برای خاطر آزاد شدن آنها خودش را به آب و آتش بزند و جنگ سوم جهانی را شروع بکند و بخواهد این مسئله جا بیفتد، اینجوری نیست. آمریکا حتی در یک مرحله حساس حاضر میشود که همه مستشارانش در ایران کشته بشوند. آمریکا ثروت ایران را بلوکه میکند، ایران را بایکوت میکند، قطع رابطه با ایران میکند، برای اینکه اهداف درازمدتش در ایران به خطر افتاده است. یعنی اهدافی که باید ایران را سرتاسر سال بخورد و بی دردسر، یک خانه یغمایی است که فرض کنید باید تمام چالههایش را از ثروت ایران پر کند و رجال ایران وابسته باشند. آنهایی که طرفدار دین، دیانت، اصالت، معنویت هستند باید از بین بروند. فرهنگ آمریکایی باید بیاید جای فرهنگ ایرانی. آمریکا اینجور مسائل را دنبال میکند. آمریکا چیزهای کوچکی را دنبال نمیکند. همیشه دنبال اهداف بزرگ است. نمیدانم بیان من رسا بود نسبت به این مسئله یا نه. البته صرف اشغال لانه جاسوسی موجب افزایش فشار نبوده، آمریکا با خصیصۀ سرمایهداری بیامان و بیرحمی که دارد، خصومت ذاتی با ملت ایران، با انقلاب ایران دارد، لانه جاسوسی را تسخیر بکنیم یا نکنیم، این در ذات او تأثیر ندارد. نیش عقرب نه از ره کین است. اقتضای طبیعتش این است. اگر هیچ اتفاقی هم نبود علیه امریکا علیه لانه جاسوسی امریکا، علیه مستشاران نظامی امریکا، امریکا خشونت درجه یک با ایران دارد. با نظام ایران، همینها که دوستی درجۀ یک با شاه داشتند، دشمنی درجه یک با جانشین شاه دارند که نظام فعلی است و جبههبندی غرب علیه ایران، از همین جا سرچشمه میگیرد. جبههبندی غرب علیه ایران بیملاک نیست. ملاکش همین است که ایران را از دست داده، ایران هزار جور دیگر، نمیخواهد باج بده باشد، در اختیار غربیها قرار بگیرد، هر کجا که مثلاً میل آنها اقتضا میکند، مثلاً ما به کارخانه ورشکسته رومانی کمک کنیم چون امریکا دلش میخواهد و یا در ایتالیا به آن برنامه کمک بکنیم، در انگلیس نمیدانم به نفعشان کمک بکنیم، پان امریکن را ما یک سرمایهگذاری بکنیم، یعنی این مملکت یک درآمدی که دارد باید خرج این دوربریها بشود. دولتهای دستنشانده امریکا از کامبوج تا لائوس گرفته نمیدانم تا ویتنام گرفته باید از این خوان یغما استفاده کنند. ما چه منافعی داریم که در افریقای جنوبی در صنعت اورانیوم باید
حضورج. 2صفحه 165
سرمایهگذاری کنیم؟ غیر از این بود، که دستور آمریکا بوده که باید این کار را بکنیم. مثلاً به مصر ما کمک بکنیم، هزار میلیون دلار کمک بکنیم. برای خاطر اینکه آنجا پارتی راه بیندازیم، و 51% سهام آن مال ایران باشد و 49% مال مصریها بوده باشد. تمام اینها با دستور آمریکاست، اینجا یک ثروت بیکران، بیصاحبی بود که آمریکا برداشته برای خودش خرج میکرد، حالا که این از دستش رفته با ما دشمن شده است.
حضور: حضرت امام عمل قهرمانانه دانشجویان مسلمان در تسخیر لانه جاسوسی امریکا را مورد تأیید و حمایت قرار دادند. به نظر شما چگونه میتوان روح استکبار ستیزی را در نسلهای آینده و ملتهای در بند استمرار داد.
ـ حضرت امام از این استعدادها و از این روحیه پرخاشجو و حماسه مردم که در سینهها انباشته شده بود از آنها استفاده کرد، و عمل دانشجویان مسلمان را در تسخیر لانۀ جاسوسی مورد تأیید قرار داد. علیرغم مخالفت کسانی چون بازرگان و بنیصدر و اینها که همه مخالف بودند و آنچه که باید در این مسئله گفت اینکه ما بالاخره طبقۀ مستضعف هستیم که این انقلاب را به وجود آوردیم، مستکبرین سرمایهداران، هتلداران، آنهایی که بیمارستانهای متعدد دارند، و خانههای بزرگی دارند آنها طاغوتی هستند.
هر اضطرابی، هر ناهنجاری در نظام ما مشاهده میشود دستی از آنها در آن جریانات هست. آنها امکانات دارند. کارشکنی میکنند. تبلیغات میکنند. به هم میزنند. حرف میزنند و خیلیها حرف آنها را چون صورت ظاهر دارد قبول میکنند. ما باید اینها را از صحنه بیرون کنیم. به طرف مستضعفین برویم. مثل امام. امام چند مرتبه فرمودند دست پاسدار را میبوسم. دست عمله را میبوسم، دست کارگر را میبوسم، در روز کارگر، در روز دانشجو، در همین روز تسخیر لانه جاسوسی چندین مرتبه امام بیانیه دادند، و هیچ وقت نبوده که یک روزی برسد که امام یک کلام در مورد فئودالها، زمینخواران و خوانین حرف نزده باشد.
این دانشجویان، اینها دشمن شماره یک آمریکا هستند و باید یک کاری بکنیم که این وضع ادامه پیدا کند و مردم در صحنه مأیوس نشوند و عواملی که مردم را در صحنه نگه میدارند باید مورد توجه قرار گیرند البته به عقیدۀ ما کارهای ناجوری انجام گرفت، عده زیادی از اقشار مستضعف را مأیوس کرد.
ما باید مردم را داشته باشیم. تا این مردم را داریم، هستیم. وقتی مردم را از دست بدهیم نیستیم.
حضور ـ پس اینطور که حضرت عالی میفرمایید حرکت مردم به طرف
حضورج. 2صفحه 166
مستضعفین، و در صحنه نگه داشتن مردم اساس کار است.
ـ با مستضعفین میگویم نه حرکت برای اینکه مگر مستضعفین جایی هستند، ما برویم آنها را پیدا کنیم. ما اصلاً باید جزو مستضعفین باشیم و باید تیپ مرفهین بیدرد، انجمن حجتیه، نمیدانم این جور چیزها، مستکبرین سرمایهداران، خوانین، را باید کنار گذاشت.
همین معنا اگر محفوظ بشود، این نسلهای بعدی هم از همین راه بارور میشوند، ولی اگر این نسل مأیوس بشود، مسلماً حالت یأس را منتقل میکنند به نسلهای بعدی و یا اصلاً منتقل نمیکنند و بیتفاوت میشوند.
حضور ـ به عنوان آخرین سئوال با توجه به مناسبتهای مختلف روز 13 آبان، تبعید حضرت امام، تسخیر لانه جاسوسی، روز دانشآموز چنانچه خاطرهای و مطلبی، راجع به حمله امریکا به طبس یا خاطرۀ دیگری در این زمینهها دارید بیان فرمایید؟
ـ در طبس اسلحه و مهمات زیادی بود. در این دشت طبس ریخته شده بود که من البته میخواستم بروم بندرعباس. تقریباً بعد از نماز صبح بود. در منزل آقای خاتمی در اردکان بودم. تلفن زدند، هوا هم سرد بود. آقا سید روحالله خاتمی فرمودند: حاج احمد آقا است. ایشان پشت تلفن گفتند: کجا هستی؟ ما شما را پیدا نمیکنیم. گفتم من دیشب نایین بودم، انارک بودم، در آخر شب آمدیم منزل آقای خاتمی. گفت نمیدانی چی شده؟ گفتم نه. گفت: آمریکاییها حمله کردند به دشت طبس، میخواستند بیایند لانه جاسوسی را بگیرند توفان آنها را شکست داده. شما به دستور امام حرکت کنید، مسیر را تغییر بدهید به طرف طبس. البته شب قبل حدود ساعت ده بود، جاده مهآلود بود، اردکان به قدری طوفان عجیبی بود که ما دو سه مرتبه ماشین را نگه داشتیم. خیلی توفان عجیب بود و من به احمد آقا گفتم دیشب توفان خیلی عجیب بود، نزدیک بود ماشین را وارونه کند. هیچی، ما حرکت کردیم رفتیم به رباط از آنجا هم رفتیم دشت طبس. آنجا قیامت بود. آدم صورت ظاهرش را میدید که یک هلیکوپتر و یک هواپیمای غولپیکر به هم خورده بود آتش گرفته بود. اصلاً تمام آن دشت یک کیلومتر به یک کیلومتر همه نارنجک بود. نارنجک دستی نمیدانم از کجا در آمده بود. عرض کنم که کارتر اصرار میکرد نه نفر آمریکایی کشته شدهاند، یا اینکه ما نه نفر جنازه آوردیم. البته آنها بکلی سوخته بودند و اسکلتشان مانده بود که دست میزدی پودر میشد. اصلاً اینجوری بود. لذا نمیشد آنها را حرکت داد. آنجا ما میخواستیم آنها را بیاوریم گذاشتیم لای پنبه و درست کردیم ـ نمیشد دیگر ـ میخواستیم حرف کارتر را باطل کنیم که میگوید نه نفر هستند یا هشت
حضورج. 2صفحه 167
نفرند. ما میگفتیم چهارده نفرند. آنجا جراید چهارده تا شیشه درست کرده بودند جلوی کارتر گذاشته بودند و گفته بودند این جنازههای آمریکاییها است که خلخالی از طبس آورده و از این چیزها، تفنگ زیاد بود تفنگهای سبکی بود، مثل این «ژ ـ ث»ها یک کیلو و نیم از آنها سبکتر بود، فشنگ زیاد بود، آرـپیـچی، ماشین توسط چتر از هواپیما آمده پیاده شده بود، خلاصه اسلحه و مهمات هر چه بخواهید. مدارک زیاد بود، نقشههایی که از هلیکوپترها جمع کردیم اینها را ریختیم توی یک چادر رختخواب بزرگ و بستیم. توی نقشهها مثلاً از فیلیپین حرکت کرده آمده جزیره سیری و از جزیره آمده بندرعباس، بعد آمده به دشت طبس که از اینجا برود به تهران و از تهران برود به فرودگاهی که الآن کنار مرقد امام قرار دارد و از آنجا برود به قم و از آنجا خارج بشود.
پروانۀ یکی از هلیکوپترها کار میکرد. شهید فکوری، اینهایی که میچرخیده آنها خیال کردند که علایم میدهد، دستور داده بودند باک بنزینش را زده بودند و منتظر راه چاره بود و این دستور شهید فکوری بود، شورای نظامی تشکیل داده بودند که بزنیم و زده بودند به باند و باک بنزین هلیکوپتر که من رسیدم آنجا تازه قطره قطره آخرهایش میریخت. غرض اینکه مدارک مفصلی که توی هلیکوپترها بود، هلیکوپترها هم همه غولپیکر بود، همه اینها را آوردیم در لانه جاسوسی دادیم به آقای خوئینیها. حاج احمد آقا هم آنجا بود، تحویل آنها دادیم.
حضور: از شرکت شما در این مصاحبه کمال تشکر را داریم.
حضورج. 2صفحه 168