مهندس موسوی:
امام به فهم و شعور بالای مردم اعتقاد داشتند
حضور: از شما تشکر میکنیم که محبت فرمودید و قسمتی از اوقات شریف را در اختیار مجله قرار دادید تا در ارتباط با حیات پربار حضرت امام خمینی(س) دقایقی را به گفتگو بنشینیم. با توجه به اینکه در حساسترین فراز تاریخ انقلاب، جنابعالی عهدهدار وظایف سنگینی در ارتباط با میهن اسلامی بودید و در موارد مختلف مورد تأیید آن بزرگوار قرار داشتید. و از آنجا که بجز مطالبی که در وسایل ارتباط جمعی مطرح شده یا در بعضی از کتب آمده، از زوایای زندگی آن بزرگوار مطالب زیادی در دست نیست. از جنابعالی که در شرایط مختلف با ایشان محضور بودهاید، تقاضا میشود خاطرات ارزندۀ خود را بویژه از اولین دیدار با حضرتشان بیان بفرمایید.
مهندس میرحسین موسوی: «بسمالله الرحمن الرحیم، البته برای من باعث افتخار است در خدمت برادران باشم که کار بزرگی را انجام میدهند انشاءالله زودتر کارهایی را در مورد زندگی حضرت امام و خط مشی ایشان و اهداف ایشان میبینیم و آثار ایشان را ببینیم. این آثار مخصوصاً در این موقعیت انتشارش فوقالعاده مهم است و هر چقدر و هر نوع کار و هر نکته از ایشان میتواند خیلی کمک کننده برای ملت و مردم و قشرهای مختلف باشد.
حضورج. 2صفحه 65
البته ملاقاتهای بنده با حضرت امام بیشتر در قالب همین مسئولیتهای اجرایی بوده که بر عهدهام گذاشته شد به عنوان خدمت.
اولین دیدار من با ایشان مثل همۀ مردم روز استقبال از حضرت امام(س) بود. البته در مدرسه رفاه، ما جزو کسانی بودیم که کارت داشتیم، ولی وقتی بیرون آمدیم با خانم (ایشان هم کارت داشت) مردم را دیدیم که با دست خودشان خیابانها را تمیز میکردند و کارهایی میکردند و فداکاریهایی را دیده بودیم، حقیقتش این است که خجالت کشیدیم به عنوان مستقبلین اصلی برویم فرودگاه. رفتیم و پیوستیم به خود مردم و در خیابان انقلاب اولین بار صورت نورانی حضرت امام را موقعی که ماشین ایشان رد میشد، آنجا زیارت کردیم و فردایش هم رفتیم، باز هم من نرفتم داخل، کمی مخلوط بود. هم اینکه افراد متعهد و انقلابی آنجا بودند و هم یک مقداری کشمکشهای سیاسی بود، در بین جناحهای مختلف و بعد رفتیم همان جایی که حضرت امام دست تکان میدادند در مدرسه علوی. آنجا زیارت کردیم تا موقعی که ما به عضویت شورای انقلاب انتخاب شدیم و با اعضای شورای انقلاب اولین بار به طور رسمی آمدیم همراه دولت موقت و شورای انقلاب آن موقع ظاهراً رئیس ستاد تازه انتخاب شده بود و با یک هلیکوپتر رفتیم قم و آنجا خدمتشان رسیدیم و یک جلسه تاریخی هم بود برای اختلافاتی که پیش آمده بود بین دولت موقت و شورای انقلاب، بحثهای زیادی انجام شد و حضرت امام رهنمودهایی داشتند. و ظاهراً اگر اشتباه نکنم در شورای انقلاب تقریباً تحت این عنوان دوبار خدمتشان رسیده بودم. البته اطلاع ندارم که ایشان آشنایی داشتند یا نداشتند، احیاناً ما توسط دوستان معرفی شده بودیم، بعد از آن موقعی که روزنامه جمهوری اسلامی تأسیس گردید به عنوان سردبیر روزنامه در قم خدمتشان رسیدیم که آن هم یک خاطره ماندنی است، رهنمودهای بسیار مهمی دادند که برای من خیلی مؤثر واقع شد، برای خط مشی روزنامه و برای جهتگیری بعدی بنده هم اثر گذاشت، قبل از آن هم ظاهراً یک بار ما (وقتی حزب جمهوری تشکیل شده بود) من از اول دفتر سیاسی حزب بودم و با شورای مرکزی حزب برای اولین بار در قم خدمت حضرت امام رسیدیم و آنجا هم یادم هست که رهنمودهایی دادند.
حضور: برای ما رهنمودهای حضرت امام مهم است اگر ممکن است با توجه به حال و هوای آن روزها اشارهای بفرمایید.
ـ در مورد آن چیزهایی که شاید الان مهم باشد و جزو مطالب اصلی است برای حضرت امام، که تقریباً میشناسید، میخواهم بگویم که دلیل بیان این خاطره به این مفهوم است که حضرت امام از اول تا
حضورج. 2صفحه 66
آخر چگونه یک خطی را که محکم به آن اعتقاد داشتند، گرفتند و تا آخر رفتند.
موقعی که برای روزنامه خدمتشان رسیده بودیم چون یک مختصری ما توضیح دادیم و بعد ایشان صحبتی فرمودند که فکر میکنم در صحیفۀ نور درج شده است. ولی به هر حال اگر نباشد به دست آوردنش چیز مشکلی نیست، منتهی بعد از ختم آن مطلب ما گفتیم که ما خیلی تنها هستیم، حمله زیاد هست، اول انقلاب بود، یک کمی جو غلیظ بود، نیروهای ضد انقلاب زیاد بودند و گروهکها و نشریات عجیب و غریب، صدها نشریات درمیآوردند، و دایم در معرض اتهام بودیم. گفتیم که یک حالت فشاری هست. حضرت امام فرمودند:
«امروز در آینده این انقلاب کسی رستگار خواهد شد، پیش خواهد رفت که با مردم باشد. با موج مردم باشد. اگر کنار بیفتد قطعاً از بین خواهد رفت، شما بروید با مردم باشید، خط آنها را دنبال کنید». این یادم هست یعنی خط مشی مردم. حضرت امام قویاً به مردم اعتقاد داشتند و احترام میگذاشتند و بودن با آنها را شرط پیروزی انقلاب و استمرار انقلاب میدانستند و حتی من میخواهم فراتر از این بروم، یعنی خاطرهای دارم که خاطرۀ پرمعنایی است، خیلی تکاندهنده برای خود بنده و دوستان. خدمتشان که بودیم این حالت بود و یک شب در منزل حاج احمد آقا سه یا چهار سال پیش خدمتشان بودیم. بحث فداکاریهای مردم پیش آمد، حضرت امام فرمودند که مردم خیلی جلو هستند، ما عقبشان داریم میرویم. یکی از دوستان فرمودند: خوب حالا ما اگر بگوییم دنبال رو مردم هستیم دنبال مردم میرویم، این برای ما مصداق دارد، درست است ولی در مورد شما نمیتوانیم این حرف را بزنیم. شما در جلو مردم هستید، شما در کنار مردم حداقل هستید، من یادم هست که امام عصبانی شدند که مردم جلو هستند. واقعاً ایشان به خوبی مردم، به انقلابی بودن مردم، به برگشت مردم به فطرت اسلامیشان و به زنده شدن آنها عمیقاً معتقد بودند و من اعتقاد دارم که یکی از خطهایی که راجع به حضرت امام باید پیش گرفته شود، حتی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی همین موضوع هست. ما بعد از سالهای 42-41 هم وقتی سخنان ایشان را گوش میکنیم حتی کتابهای اولیۀ ایشان را مطالعه میکنیم... با یک امیدی برای نشستن در جان مردم نوشتهاند و این نشاندهنده یک نوع خوش بینی به روح و جان مردم است؛ این خوش بینی به مردم، به تودههای مردم را همان مردمی که قبل از انقلاب تحقیر میشدند و هیچ به حساب نمیآمدند، همه فکر میکردند نمیفهمند، قدرت دگرگونی ندارند و قدرت دگرگون کردن را ندارند.
امام چنین اعتقادی نداشتند، ما فکر می کنیم که از همان اولین آثاری که میبینیم
حضورج. 2صفحه 67
ایشان یک اعتقادی به فهم و شعور بالای مردم دارند و این رسالت را برای خودشان انتخاب میکنند که دایم پیامهایی را از خیر و خوبی و از اسلام به آنها برسانند. این یک نکته بسیار مهمی است، البته آخرین دفعهای نبود که ایشان این مسئله را فرمودند، بارها در صحبتهای علنی که ایشان در رابطه با دولت میفرمودند، روی این مسئله تأکید میکردند. منتها صحبتهای خصوصی ایشان همین بود، یعنی یکی از ویژگیهای حضرت امام که البته این را خیلیها گفتهاند. امام صحبتهای درونی و خصوصیشان را با صحبتهای بیرونیشان خیلی با هم فرق نداشتند مگر اینکه حالا یک سری راجع به یک مسئله خاص سیاسی باشد. آن هم به معنای اینکه به مردم اطلاع بدهیم، نبود. خوب، موردی پیش میآمد، تخصصی بود، یک چیزی، ولی در رابطه با سیاستها در مورد مسائل کلی و توصیهها همان چیزی را که در علن، ایشان میگفتند، به صورت خصوصی هم همان توصیه را میفرمودند. اگر علنی در رابطه با هیئت دولت، هفته دولت، نظایر اینها و مناسبتهای مختلف، به مجلس، دولت و به همه، توصیۀ مردم را میکردند و همین مسئله را میفرمودند: که اینها بر گردن شما دین دارند، آنها به گردن ما دین دارند، همین مسئله را به طور خصوصی هم میگفتند. اینطور نبود که عمومی، در جلو مردم یک چیزی بگویند و خصوصی چیز دیگر. ایشان واقعاً این مسائل را رعایت میکرد. ما یک بار هم 4-3 نفره به عنوان اعضای روزنامه در آن اوج شلوغیهای بنیصدر خدمت ایشان (امام) رسیدیم. بنده بودم و آقای «محمدرضا بهشتی» (فرزند شهید بهشتی) و یکی دیگر از دوستان، احتمالاً آقای آقازاده که آن روزها مدیر داخلی روزنامه جمهوری اسلامی بودند. باز هم ایشان همین صحبت را فرمودند. (بودن با مردم را) میگفتیم که فشار زیاد است، جو اینطوری است. ایشان فرمودند: شما طرف مردم را بگیرید. این خط قویای بود که ایشان در رابطه با مسائل سیاسی و مسائل سیاست داخلی به ما دادند و این معنا یک سیاست اینکه با مردم باید باشیم، نه اینکه تظاهر به بودن با مردم بکنیم. به طور عمیق ایشان اعتقاد داشتند که همه نیروها باید در خدمت مردم گذاشته شود. بالاخره خداوند یاری میرساند و مسئله به انتها و انجام خوبی میرسد.
حضور: شما فرمودید که ایشان در سرّ و علن یکی بودند و فرقی نداشتند، امام به هر حال با توجه به اینکه شرایط خاصی بود مخصوصاً در زمان جنگ تحمیلی، در آغاز جنگ و در شرایط دشواری که جنگ تحمیلی شده بود، طبعاً ایشان، رهنمودهای خاصی داشتند که به خاطر شرایط جنگی صلاح نمیدانستند بصورت
حضورج. 2صفحه 68
علنی مطرح شود، اگر ممکن است در رابطه با شروع جنگ تحمیلی و موضعگیریهای ایشان که به طور خصوصی داشتند توضیحاتی بفرمایید؟
ـ در شروع جنگ تحمیلی بنده مسئولیتی نداشتم، آن موقعی بود که دولت شهید رجایی تشکیل شده بود و مرحوم شهید رجایی برای تصدی وزارت امور خارجه مرا پیشنهاد کرده بود و بنیصدر قبول نکرد و بعد مسأله منتفی شد.
من فقط توسط شهید بهشتی و دیگران خبر میشدم که اوضاع چه جور است؟ در شورای انقلاب هم آن موقع من نقشی نداشتم، منتها بحثهایی که میشد من یادم هست. یک جلسهای بود حدود 30ـ20 نفر از برادران بودند، از جمله حضرت آیتالله خامنهای و آقای هاشمی رفسنجانی و دیگر برادران در این سطح. همان 3ـ 2 روز اول جنگ بود. شورای مرکزی حزب بود، بحث جنگ شد وقتی همه، بحثهایشان را مطرح کردند، بعضیها میگفتند که این جنگ 3ـ 2 روزه تمام میشود. یک هفته بیشتر طول نمیکشد. آخر سر معمولاً «آقای بهشتی» مسئله را جمع میکردند. حضرت امام(س) میفرمودند که خط مشی ما باید این باشد که اگر دشمن تا تهران را هم تسخیر بکند، ما باید مقاومت بکنیم. بعد فهمیدیم، خط حضرت امام برای ایستادن همین است، از آن طریق این خط منتقل شده بود. ایشان روی آن محکم ایستادند و روی مقاومت تکیه داشتند. خوب بارها مواردی را دیدیم که در موارد خطر که فشار زیاد بود محاصره، فشار، محاصرۀ اقتصادی و نظایر اینها، یا بیم فشار توطئه های خیلی سنگینی از گروههای چپ و راست و امریکا و نظایر اینها حرف نهایی امام، وقتی که در این زمینهها بحث و تحلیل میشد، ایشان خط کلی را میدادند که چکار باید کرد. آخر سر هم با خنده میگفتند که «بالاخره ما وظیفۀ خودمان را انجام دادیم، حالا حداکثر این است که بیایند همین جا که ما ایستادهایم ما را بکشند، اوج پیروزی اوج سعادت ماست.
یک چنین چیزی، به این مضمون، همین کلام ایشان که دیگر، آخرین نقطه بود. آدم احساس میکرد که اعتقاد به اسلام، دیگر
حضورج. 2صفحه 69
فراتر از این که نمیتواند باشد، همین است دیگر و باید همین را پذیرفت و همین کلام، همۀ کارها را ما احساس میکردیم، آسان میکرد. یعنی احساس میکردیم بعد از آن راههای زیادی به روی آدم باز میشود و ایشان به این مسئله عمیقاً معتقد بودند و بیان میکردند. البته در تحلیل قضایا و مسائل گوناگون، ایشان ذهن بسیار تیز و سریعی داشتند و این را باز در دو، سه مصاحبه گفتهام. وقتی ما با فردی که قدری سنی از ایشان گذشته روبرو میشویم، معمولاً مسائل را دیر جذب میکند، کندی در جواب دادن است. کندی در ارتباط دادن اجزاء به همدیگر است. و درک منطقی بخشهای مختلف از صحبت، که معمولاً یک مقدار با دشواری صورت میگیرد. من نمیگویم صورت نمیگیرد. شما در ارتباط با حضرت امام، اصلاً این خصوصیات را نمییافتید. یعنی شما تا آخرین روزهای زندگی پربرکت حضرت امام، وقتی به ایشان مراجعه میشد، مسائل پیچیدهای بود و مسائلی که خوب تنوع هم داشت. یک موقع بحث ارزی بود، یک موقع بحث پولی بود، یک موقع بحث جنگ بود، یک موقع بحث سیاست خارجی بود و خوب تنوعی که داشت، بحث مثلاً سیاست، گروههای مختلف و مسائل گوناگون که در جامعه بود. و گفته میشد ایشان با سرعت عجیبی، مسائل را میگرفتند و بلافاصله هم واکنش نشان میدادند و سریع، طوری که آدم احساس میکرد که با یک ذهن جوان 30 ـ 22 ساله از نظر سرعت، (نمیخواهم بگویم از نظر پختگی) از نظر سرعت با یک چنین حالتی روبرو بودیم، و من این را تقریباً از همان اوایل درک کردم و به نفعم تمام شد. چون طبیعی است وقتی که خدمت ایشان میرسیدیم، نمیخواستیم وقت ایشان را بگیریم، چون وقت ایشان خیلی گرانبها بود و ما برای خودمان وقت محدودی قایل میشدیم. من در ذهنم این است که هر چیزی را همین که یک کلمه بگویم تلگرافی، ایشان دریافت میکند. بر این اعتقاد بودم و همینجور هم بود. برای همین در آن وقتی که باید قایل میشدند، موفق میشدم طیف وسیعی از مسائل را خدمتشان مطرح کنم. اول مطرح میکردم، چنانچه سئوالی هست یا تذکر دارید بفرمایید. خط مشی اصلاحی دارید، بفرمایید و شروع میکردم، خیلی سریع مسائل را میگفتیم. منتها توضیحی نمیدادم که حالا مقدمهای و مؤخره بچینیم. اصل مسئله را میگفتیم. چنانچه احساس نیاز نمیکردم که ایشان را باید توجیه کنم. توضیح بدهم و حقانیت حرف را جستجو کنم میدانستم که ایشان قضاوت و داوری دارند و اطلاعات دارند و سریعاً میگیرند و مسائل را به هم انتقال میدهند و نتیجهگیری میکنند و اگر لازم باشد چیزی میفرمایند. این را تا آخر ما داشتیم. در رابطه با مسائل حاد و در همۀ
حضورج. 2صفحه 70
برخوردها، این مسائل را داشتیم.
البته ایشان خصوصیتی داشتند که باز هم ممکن است دیگران هم گفته باشند. وقتی که افرادی به ایشان رجوع میکردند، همه حرفهای خودشان را میزدند و ایشان همۀ حرفها را گوش میکردند. صحبتهایی که میشد، منتها نتیجهگیری واقعاً ویژگی خاص خودشان بود که از مجموع آنها برداشتی داشتند و بیان میکردند که راسخترین، بهترین و قویترین بود، در موضعگیریها بهترین راه حلها را جلوی پا میگذاشتند، نکتهای که شاید اصلاً ربطی به مسئله رهنمودها و یا راهنماییهای ایشان نداشته باشد ولی اثرش بیش از آن راهنماییها بود. آن حالت آرامش و طمأنینه ایشان در برخورد با مسائل بود که کسانی که به ایشان رجوع میکردند، آن حالت به آنها سرایت میکرد. وقتی کشتی انقلاب این همه دچار موج و اضطراب و اینها بود و همه دلهره داشتند، وقتی که افراد خدمت ایشان میرفتند، من دیده بودم که همه با اطمینان برمیگردند. شخصیت ایشان بلافاصله در فرونشاندن این اضطرابها و دمیدن طمأنینه و وقار به افراد، اثر آنی داشت و این بینهایت در گرداندن امور کشور مؤثر واقع میشد. افراد وقتی که از خدمت ایشان میآمدند بیرون، به نظر میآمد که به خاطر اینکه به افق بازتر و بلندتری نگاه میکنند، از آن مسایل خرد و کوچک کنده میشوند و یا آنها برایشان قابل حلتر است،
حضورج. 2صفحه 71
سریعتر میتوانند حل بکنند و به آن هدف بزرگتر بپردازند. این البته در خط مشی عمومی امام به عنوان یک اصل باید مورد توجه قرار بگیرد که به اعتقاد من حیاتی هم هست برای استمرار انقلاب خوب است همین جا توضیح بدهم. که چه بسا سئوالی پیش نیاید. امام برای ملت ما یک افق خیلی بلند و بزرگی را باز میکردند. وقتی که شما به یک قله خیلی بلندی تماشا میکنید و به آن دل میبندید و حرکت خودتان را برای رسیدن به آن تنظیم میکنید در بین راه فراز و نشیبها خیلی اثر نمیگذارد. ایشان (امام) همیشه شعارهای بسیار حیاتی و اساسی را برای ملت ما مطرح میکردند و نگاه مردم ما را به آن دورترها میدوختند. برای همین، چیزهای روزمره خرد به نظر میآمد، هیچ به نظر میآمد و مردم طبیعی میدانستند که این سختیها را پذیرا باشند.
دید یک جامعۀ اسلامی و امت اسلامی باید همین باشد. شما شعارهایی را که ایشان مطرح میکردند، خوب نگاه کنید. به عنوان یک اصل دائم در نظر داشتند که در همه برخوردهای عمومی همین بود. در برخوردهای خصوصی هم همین بود. وقتی که ما خدمت ایشان میرسیدیم و افراد خدمت ایشان میرسیدند، من همیشه احساس میکردم که هدفها فراموش نشده، وقتی به خدمتشان میرسیدیم، دوباره آدم احیا میشد. وقتی که هدف احیا میشود و به یاد راهحل برای آن چیزهای دیگری که آدم فکر میکرد خیلی گیر کرده راحتتر پیدا میشود، و با دلگرمی بهتری میشد حل کرد این را هم ایشان در سطح جامعه به کار میبردند و هم در برخوردهای کوچکتر. این کار بود، اینجور نبود که افراد در برخوردهای خصوصی بروند (خدمتشان) این آن چیزی هست که من خودم دیدم در امور مملکتی ـ و در آن جلسه با حضور حضرت امام خودبخود توجه به اهداف بلند انقلاب که از اول ترسیم شده بود پیدا نکنند. یک حضور ذهنی پیدا میشد و این خود خیلی کمک میکند به حل مسائل.
شعارهایی که ایشان مطرح میکردند برای جامعه اسلامی که این جمعیتهای عظیم را به حرکت درمیآورد و قدرت بسیج وسیع را در مردم ایجاد میکرد، خط میداد، به نمازهای جمعه، به نیروهای مومن، به خط خود ایشان (امام). طرح این شعارها بسیار مهم است. مبارزه با آمریکا یکی از این شعارهای اساسی بود. گرچه مهمترین نبود، ولی یکی از مهمترین شعارهایی بود که ایشان مطرح میکردند، تحقق وحدت اسلامی است که ایشان در وصیتنامه باز هم یکی از سرفصلهای مهم است و بارها بر آن تأکید کردهاند. علیرغم اینکه ما به عنوان اینکه تحت عنوان صدور انقلاب مورد حمله قرار میگرفتیم که مبادا این حرفها گفته بشود در سطح بینالمللی ایشان دایم به این مسائل تکیه داشتند. من فکر میکنم که در طرح این
حضورج. 2صفحه 72
مسئله میتواند دو تا منظور پشت سرش پنهان باشد. یکی همان اعتقاد بر آمده از اسلام، یکی هم مسلمان باید سیر بکند. دایم باید هدف جلوی رویش باشد و این تعیین کننده باید باشد که حضرت امام مطرح میکردند. از طرفی طرح این مسئله یک نوع بسیج است. در میان انسانها. انسانهایی که واقعاً شیفته برقراری عدل و عدالت و برقراری حکومت اسلام در جهان هستند، و مبارزه با ظلم و سیاهی و تباهی که این انقلاب به وجود میآورد. این حرفها، حرفهای وحدت بخش قدرت بسیج حضرت امام از طرح این شعارهای اساسی سرچشمه میگرفت. میفرمودند: اگر این شعارها را به عنوان اینکه ممکن است مزاحمت ایجاد بکند و مشکل ایجاد بکند، حذف بکنیم، اولین چیزی که از دست میدهیم قدرت بسیج مردم است. مردم حاضرند به خاطر هدفهای بلند حرکت بکنند، اگر هدف بلند حذف شد هیچ دلیلی وجود ندارد که این هدفهای کوچک، ماشین خودش را، خانه خودش را، بچه خودش را انتخاب نکند، چرا بیاید یک هدف دیگر را انتخاب بکند؟
در مبارزات، برای هدف، برای خدا، حاضرند بمیرند. بزرگترین هدف لقاءالله که ایشان بر آن تکیه میکرد و همینطور میآمد توی شعارهای اساسی و این چیزی بود که ما در ملاقاتها میدیدیم. این در ماورای هر نوع باصطلاح توصیههای مقطعی صورت میگرفت. حالا ممکن بود مثلاً یک مسئله اقتصادی داشته باشیم، ایشان در این زمینه هم توصیه میکردند، ولی این شعارهای اصلی حاکمیت داشتند.
حضور: مسائلی که اشاره میفرمایید بسیار ارزشمند و تحلیل گونه است. اگر مصادیق را هم بفرمایید، چون آنها هم برای کسانی که میشنوند و میخوانند سازنده خواهد بود؛ متشکریم.
ـ مثلاً در مورد افغانستان یک بار با ایشان بحث بود. آن موقعی که چنین تحلیلی وجود داشت که ما اگر در رابطه با افغانستان سازش میکردیم ممکن بود مسئله عراق را هم راحتتر حل بکنیم. همچنین در رابطه با همسایۀ شمالیمان، مسئله به صورت تحلیل مطرح شد نه به عنوان راه حل.
مسئله عمدهای که من یادم است، خوب مسئله جناحها که ـ ما به هیچ وجه در رابطه با افغانستان نمیخواهیم سازش کنیم ـ دلیل عدم سازش مهم است، چون ایشان میفرمودند «آنها یک ملت مسلمان هستند که ما در قبالشان وظیفه داریم» بعد ایشان مسئله را در یک افق بازتری که مربوط به همۀ امت اسلامی است، میدیدند نه اینکه مسئله ما را به طور ملی ببینند، مسئله افغانستان و عراق را جدا ببینند و بعد بگویند ما یک مسئلهای داریم مثل جنگ عراق، در اینجا اگر سازش
حضورج. 2صفحه 73
بکنیم، باجی بدهیم یک چیزی میتوانیم بگیریم، نه مسئلهای که برمیگردد به هستی و مسئله آینده جهان اسلام، چیزی نیست که ما به هر قیمتی شده در مورد آن بتوانیم کوتاه بیاییم. این مسئله از آن مواردی است که اصل و اصول و شعارهای اصلی حاکمیت پیدا میکرد و یکبار بحث در رابطه با مسائل سیاست خارجی بود و احتیاج به یک مقدار کارهای دیپلماتیک پنهان وجود داشت؛ با ایشان مشورت شد، ایشان مطلبی را فرمودند ـ که ـ من فکر میکنم یک اصل جاودانی برای همه سیاستمدارانی باشد که بخواهند با روش «ماکیاولیستی» عمل نکنند، (بلکه) صادقانه عمل کنند و بخواهند همان مسئله را در ارتباط با مردم حفظ کنند ایشان فرمودند، کاری نکنید که نتوانید به مردم توضیح بدهید. حرف مهم این است، کسی باید در (امور) اجرایی باشد تا بفهمد عظمت این حرف یعنی چه. یعنی شما در کار اجرایی یا در کار سیاسی در روز با صدها انتخاب روبرو خواهید شد. این کار را بکنیم، یا آن کار را بکنیم و این راه را بروم یا آن راه را بروم، چه بسا مثلاً به ذهن برسد مصلحت است فلان کار باشد مثلاً: فلان کار را ما پنهانی بکنیم. مثلاً باز هم برای منظور خوب است، یک ملاکی ایشان میدهد، میگوید آن کاری که میکنید، کاری درونش نباشد که نتوانیم برای مردم توضیح بدهیم.
اصل آن است که ما مردم را داشته باشیم.
حضورج. 2صفحه 74
در ارتباط صادقانه نظام و حکومت با مردم، این مهمترین مسئله است.
وقتی مسئولی، حتی پنهان، خلاف آن را عمل بکند، همان لحظه این شکاف ایجاد میشود. و این، همان چیزی است که ایشان جواز نمیداد برای این مسئله و با این مسئله مخالفت میکرد. برای همین شما میبینید که از اول زندگی سیاسی ایشان تا آخر هیچ نوعی تناقضی از مسائلی که گفته میشود و از گذشته، آینده تصمیمات پنهان و آشکار ایشان پیدا نمیشود.
در کل نظام پیدا نمیشود. به خاطر اینکه به این مسئله ایشان کاملاً اعتقاد داشتند و توصیه میکردند. گفتم باز به این صورت فرمولهاش که در آن موقع از ایشان شنیدم، همیشه در گوشم زنگ میزند «کاری نکنید که نتوانید به مردم توضیح بدهید» این خیلی مهم است، شما چه کاری را میتوانید برای مردم توضیح ندهید، کاری که سازش باشد، کوتاه آمدن باشد. بعد وقتی که یک مسئولی در یک مسئولیتی کار میکند و در یک نظام اسلامی است، شخصیت او متعلق به خودش نیست و اگر خودش را در مقابل بیگانه کوچک کند، در واقع مردم را کوچک کرده است. هیچ فرقی نمیکند، علت اینکه کسی اگر (در امور) کوتاه بیاید، نمیتواند برای مردم توضیح دهد یکی اینکه جنبۀ شخصی دارد. دوم اینکه گویا از حق مردم خورده باشد، مثل اینکه مردم را کوچک کرده، مسائل
حضورج. 2صفحه 75
مالی باشد یا اقتصادی باشد یا مثلاً حق گروه اکثریت از مردم را به یک عده خاصی دادن باشد. در چنین مواردی امام یک ملاک می دهد.
این را به عنوان یک سرلوحه بزرگ برای همه مسئولین باید نوشت، چیز مهمی است. نظیر این چیزها را ما از ایشان زیاد داشتیم و فوقالعاده اهمیت بالایی دارد.
اگر تمام کتاب شهریار «ماکیاولی» را یک طرف بگذارید و این کلام را یک طرف بگذارید، کاملاً دو تا دید مسلط و طرفداران حق در جهان و طرفداران باطل در جهان از حکومتها را کاملاً تبیین میکند. آن کتاب آنها را تبیین میکند و این جمله به این مختصری تمام این طرف را میتواند توضیح بدهد و خیلی کلام بلندی است.
حضور: علاوه بر مطالب ارزندهای که فرمودید در بدو انتخاب و انتصاب شما مسئولیت سنگین نخستوزیری، حضرت امام(س) چه رهنمود ویژهای داشتند؟
ـ نخستوزیری: البته برادران خبر دارند، بعد از انتخاب حضرت آیتالله خامنهای به ریاست جمهوری اسلامی چند نفر مطرح شد و مجلس موافقت نکرد و ایشان لطف کردند و ما را معرفی کردند. من هیچگونه سابقه ذهنی نسبت به این قضیه نداشتم و فکر هم نمیکردم. البته من اینطور شنیدم موقعی که این قضیه مطرح شد ایشان فرموده بودند (اول فرموده بودند که) شما در وزارت خارجه باشید. وزارت خارجه تازه آن موقع سرپرست پیدا کرده بود چون از اول انقلاب تقریباً یک فردی که بخواهد نظم بدهد نیامده بود، دولت موقت یک افرادی را گذاشته بود. بعداً هم یک مدت کوتاهی بنیصدر بود، یک مدت کوتاهی قطبزاده بود. بعد هم ابراهیم یزدی بود. من احساس کردم ایشان راضی هستند که من تصدی وزارت خارجه را داشته باشم.
باز یک خاطره آنجا دارم که خیلی جالب است، آن را بگویم، بعد برویم به نخستوزیری. آن موقع که ما وزارت امور خارجه بودیم شهریور 60 بعد از شهادت عزیزان رجایی و باهنر. ما خدمت ایشان رفتیم و گفتیم سازمان ملل هست، برای اولین بار ما میخواهیم برویم شرکت بکنیم. ایشان گفتند: «من با اصلش موافقم، مخالف نیستم ولی شما پیشبینی کردید؟ شما را میگذارند؟ من یک کم توضیح دادم، گفتم که ظاهراً نشان میدهد که مطمئن نباشد، گفتند، مثلاً خوب شما فکر کردید، شما بروید پشت تریبون بایستید و یکبار بلندگوها را خاموش کنند و شما را تحقیر بکنند. این نکته برای من تکان دهنده بود. تا این حد ایشان پیشگویی چیزها را میکنند و ما هم که بعد از آن حسابی حواسمان را جمع کرده بودیم. تا این اندازه ایشان اهمیت میدادند. اهمیت به شخص نبود. اهمیت به وزیر
حضورج. 2صفحه 76
خارجه جمهوری اسلامی در پشت تریبون یک سازمان بینالمللی بود که ممکن بود چیزی قطع بکنند که مورد تحقیر واقع بشود و لطمه آن به جمهوری اسلامی برگردد و مهمتر از این تا این اندازه به جزئیات فکر میکردند، به جوانب فکر کردند که خیلی شگفتآور بود.
در مورد نخستوزیری چیز خاصی من از همان اولش یادم نمیآید. بعد از اینکه دولت معرفی شد، بعداً ما همه معرفی شدیم، بعد به فاصله چند ماه با وزرا خدمت ایشان رفتیم، صحبت شد. اولین توصیهها را در همان جلسه اول بعد از اینکه وزرا معرفی شدند و ما خدمت ایشان رسیدیم در حضور حضرت آیتالله خامنهای ـ که آن موقع رئیس جمهور بودند ـ ایشان یک رهنمودهایی به دولت دادند. تا آن جایی که یادم میآید همان توصیه مردم مستضعف را میکنند، در صحبتهای خصوصی همان اوایل جز و چیزهایی که بنده به ذهنم میآید همان تکیه ایشان به رسیدگی به فقرا و مستضعفین و این جور چیزها بود. من اینطور به ذهنم میآید. اینطور برداشت خودم بود که جلسات اول ایشان داشتند محک میزدند که ما میتوانیم کار بکنیم یا نه. هر دفعه که خدمت ایشان میرسیدیم اول یک چند سئوال میکردند که فلان چیز و... من ذهنم سئوالات چون سئوالهای کمی با جزئیات بود در این حد بود که اطلاع دارند، خبر دارند، نظر دارند، فکر میکردم بعد به مرور این سئوالها کم شد. سئوالها سئوالهای دقیقی هم بود، سئوالهایی بود که کاملاً به مسائل عادی سیاسی کشور برمیخورد. ولی برای اداره کشور یک رئیس دولت بایستی قطعاً آگاهی داشت ولی چه بسا به نظر خورد میآمد و کراراً این سئوالها را ما از ایشان میدیدیم.
حضور: ممکن است به چند نمونه از این سئوالها اشاره بفرمایید؟
ـ چند نمونه بود، مثلاً ایشان میفرمودند: «فلان شب گفتند که: صف نانواها زیاده شما شنیدید؟ مسئله چی هست؟» یک چنین چیزی، در صورتی که ما مسئله عامتری داشتیم که بخواهیم بحث بکنیم، میگفتند: مثلاً یک خبری راجع به رابطه انگلستان و فرانسه با فلان مسئله ایران بود، چنین چیزی گفته شده بود، شما شنیدید این خبر که فرضاً ایشان خبر آن را از رادیوهای بیگانه شنیده بودند، یا خبر به ایشان رسیده بود. وقتی که من میگفتم: آری، من خبر را شنیدهام. مستقیم میفرمودند: میخواستم ببینم چیست ـ میدیدم راحت شده بودند. میدیدند که من توجه دارم نسبت به این مسئله.
سئوالها در مورد مسائل سیاست خارجی بود، در مورد مسائل داخلی بود، امثال اینها، یک چنین چیزهایی را داشتند یا مسأله دانشگاه را من بارها دیده بودم که ایشان سؤال میکنند. میگویند: فرضاً در فلان جا چنین چیزی گفته شده است، شما خبر دارید؟
حضورج. 2صفحه 77
وقتی من شروع میکردم توضیح بدهم، میدیدم خاطر ایشان جمع هست. یک چنین مواردی بود.
دولت در اوایل کار خود بعد از اینکه 2 یا 3 ماه که گذشت مسئله برنامهریزی را مطرح کردیم و به دنبال تدوین ده تا لایحه زیربنایی در وزارت کشور. مثلاً تعیین تکلیف بخش خصوصی و بخش عمومی و دولتی و تعاونیها، و مسئله مالیاتها و... و نظایر اینها. ده لایحه مهم بود. بعد کمیسیونهایی تشکیل شد. عدهای از وزارتخانههای مختلف، حتی از روحانیون دعوت میشدند و اینها کار میکردند، اینها پایههای این لوایح را تنظیم میکردند تا بیاید در شورای اقتصاد مطرح بشود در دولت بیاید دوباره و بعد به اصطلاح جوسازی شدیدی علیه این قضیه صورت گرفت. اوایل به طوری که نامهای به خدمت ایشان نوشته شد. (در میان اسناد دفتر امام باید باشد) که دولت متهم شده بود که میخواهد حکومتی سوسیالیستی بدتر از حکومت شوروی در ایران به وجود بیاورد. این نامه را ایشان دادند زیرنویس زدند برای من هم فرستاده شده بود. شما دقت بکنید که ما خدمت امام رفتیم و این منجر به آن شد که یک چند نفر از برادران جامعه مدرسین شرکت میکردند. دو نفر رفتند کنار. و دو نفر نماینده از طرف ایشان آقایان کریمی و روحانی، به دلایل جوسازی، آن لوایح حذف شد و حیف هم شد. به بن بست رسید مشکلی پیدا کرد. به هر حال حساسیتی نسبت به این مسئله پیدا کردند. بعد از مدتی خود ایشان شروع کردند به اطلاع و خبر گرفتن. و یک مقدار مسائلی را هم ما بردیم خدمت ایشان، اطلاعاتی را میبردیم. البته اخلاق من هم این بود که خدمتشان میرسیدم. از هیچ کس صحبت نمیکردم. بگوییم مثلاً فلانی این را به من گفت، آن یکی فلان گفت، یکی بدگویی میکرد، یکی دیگر خوب گفت و... اصل را کار خودم میگرفتم، به قول معروف حواس کلاه خودمان را داشتیم. کار مملکتی این هست و ما این کارها را میکنیم و شما اگر رهنمود دارید بفرمایید، منتها نسبت به مسائل پشت سر تک تک این اعضایی که اشاره کردم اطلاعات وسیعی داشتند و کاملاً نشان میداد که از جوانب مختلف به (اطلاع) ایشان میرسد و خود ایشان مسائل را میگیرند. برای همین ما بعد از یک مدتی که گذشت، مثلاً شاید یک سال و یک سال و خوردهای اعتماد خیلی قوی از ایشان نسبت به کارهای دولت ما شاهد بودیم که از طرف ایشان ابراز شد که بزرگترین پشتوانه دولت بود. من این را به این دلیل عنوان میکنم که چه بسا در بیرون در ذهنیتها همین چیزی شد که باصطلاح یک دفعه اتفاقی این مسئله پیش آمده و امام شروع کرده به حمایت، نه اینجوری نبود. امام دقیقاً همه مسائل را نشان میدهد که جمعبندی میکردند، خیلی با
حضورج. 2صفحه 78
تأمل حرکت میکردند. میگذاشتند اطلاعات کامل و جمع بشود. هر کس حرف خودش را بزند، قشرهای مختلف هم با ایشان در تماس بودند. یکی از خصوصیتهای خوب بیت ایشان، البته خصوصیات خود ایشان که به این مسئله معتقد بودند و بیت هم همینگونه عمل میکرد. طیفهای مختلف میآمدند و حرفهایشان را میزدند مسائلشان را مطرح میکردند، ایشان جمعبندی میکردند من اشاره هم کردم، ذهنیت خیلی خوبی از مسائل داشتند. بعداً که به یک نتیجه که میرسیدند، محکم روی آن نتیجه میایستادند. بعد در مورد خط مشی دولت در ارتباط با مسائل اقتصادی و حرکتهای سیاسی حضرت امام(س) نه اینکه من بگویم ممکن است ایرادی در ذهن ایشان نباشد و یا با همه چیز دولت موافق بود. دولت باید مسئولیت کارهایی را که خودش کرده قبول میکرد. و قبول هم آن موقع میکرد. میخواهم بگویم که کل حرکت دولت را ایشان به این دلیل بعد از بررسیها و شنیدنها و این دریافت نامهها قبول و آنگاه صلاح میدانستند که خط مشی ادامه پیدا کند.
در ضمن در رابطه با همین تعاونیها شاید ما بیش از دو بار تلفن از بیت ایشان داشتیم که وقتی که فشار روی زندگی کارمندان ما میآمد حضرت امام گفته بودند مگر نمیشود از طریق تعاونیها مشکل کارمندان را حل کرد. دقیقاً همین «مگر نمیشود از طریق تعاونیها مشکل کارمندان را حل کرد» که خوب این در موقعیتی بود که بودند افرادی که و نیروهایی که اسم تعاونی را مساوی سوسیالیسم، کمونیسم، بلشویک، اشتراک در نظر میگرفتند. در صورتی که اینطور نبود. تعاونیها را آن کسانی که در قانون اساسی آوردند، فقهایی بزرگ بودند مثل شهید بهشتی، خود حضرت امام به کارآیی باصطلاح این اصول قانون اساسی و این روشها در رابطه با این مسائل وقوف داشتند و توصیههایی هم داشتند.
من نمیخواهم بگویم که چون تعاونی خاصی را توصیه میکردند. که این تعاونی به این شکل باشد. عین جمله را «مگر نمیشود از این طریق استفاده کرد و زندگی مردم را بهتر کرد.»
حضور: از شرکت حضرتعالی در این مصاحبه کمال تشکر را داریم.
حضورج. 2صفحه 79