رجعت خورشید

رجعت خورشید

‏شب سیاه ستم دامن از جهان برچید‏

‏سپیده سحر عدل از افق تابید‏

‏دمید خون شفق در تن کبود سپهر‏

‏چنانکه بر روی خاک سیاه خون شهید‏

‏به چهر سیمبران فلک به حجلۀ شب‏

‏کشیده پرده‏ء‏ زرین تجلّی خورشید‏

‏گریخت ظلمت شب همچنانکه شاه گریخت‏

‏رسید صبح چنان کز سفر امام رسید‏

‏شکست مهر سکوت فضا مؤذن نور‏

‏ندای نادی توحید در فضا پیچید‏

‏ز بانگ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ ‌الا الله‏

‏دوباره پیکر بتها و بتگران لرزید‏

‏چو بُرد نام محمّد نسیم از دو لبش‏

‏گرفت عطر بهشتی و در فضا پاشید‏

‏ز فیض نام علی زنده شد جهان را جان‏

‏که مهر اوست کمال نبوت و توحید‏

‏بر آمدند از این نغمه مؤمنین از خواب‏

‏پی نماز به درگاه کردگار مجید‏

‏یکی به لرزه که حَیَّ علی الصلاة آمد‏

‏یکی به توبه چو حَیَّ علی الفلاح شنید‏

‏خوشا طلیعۀ روزی که روز رحمت بود‏

‏خوشا شکفتن صبحی که داشت مژدۀ عید‏

‏در آن دوازدهم بامداد بهمن ماه‏

‏ز فلک خون و شهادت دو آفتاب دمید‏

‏یکی ز دامن مشرق یکی ز جانب غرب‏

‏که آن فروغ امان داشت این فروغ امید‏

‏زمان که آینۀ روشن شگفتیهاست‏

‏طلوع مهر ز مغرب ندیده بود که دید‏

‏مگر به امر نبی باز اتفاق افتاد‏

‏برای جلوۀ اسلام رجعت خورشید‏

‏چو آفتاب که سر می‌زند ز دامن شرق‏

‏بر جمال خمینی ز سوی غرب امید‏

□ رضا مؤید

‏ ‏

‎ ‎

حضورج. 3صفحه 151