از برزخ کبود

‏بمناسبت ورود امام‏

از برزخ کبود

‏پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت ‏

‏شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت ‏

‏بسیار بود رود، در آن برزخ کبود ‏

‏اما دریغ، زهرۀ دریا شدن نداشت‏

‏در آن کویر سوخته، آن خاک بی‌بهار ‏

‏حتی علف اجازۀ زیبا شدن نداشت ‏

‏گم بود در عمیق زمین قامت بهار ‏

‏بی تو ولی زمینۀ پیدا شدن نداشت ‏

‏دلها اگر چه صاف، ولی از هراس سنگ ‏

‏آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت ‏

‏چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق ‏

‏این عقده تا همیشه سر واشدن نداشت. ‏

□ سلمان هراتی 

‎ ‎

حضورج. 3صفحه 146