فصل نخست : زندگی نامه

مبارزات پدر

‏پدرم عقیده داشت که وقتی حاکم جبار زمان ـ ‏‏رضاخان‏‏ ـ روحانیان را تضعیف و قلع و ‏‎ ‎‏قمع کرد، و با زور سرنیزه ‏‏مدارس علمیه‏‏ و مساجد را بست، و عبا و عمامه را ـ که ‏‎ ‎‏علامت یک روحانی است ـ از تن و سرشان به درآورد، باید جمعی استوار و پابرجا‏‎ ‎‏بمانند، تا حوزه‌های علمیه از رونق نیفتاده و خدای ناکرده با تداوم این حکومت ضد ‏‎ ‎‏اسلام، روحانیت به انقراض کشیده نشود. او شخصا شاهد بود که نه مردم کوچه و ‏‎ ‎‏بازار، بلکه بیشتر عالمان و روحانیون نیز فرزندان خود را از زی طلبگی بازداشته و آنان ‏‎ ‎‏را به راهی غیر از آنچه که خود رفته‌اند، هدایت کردند.‏

‏در مبارزات ضد نظام شاهنشاهی، از آن زمانی که جریان انجمن‌های ایالتی و ولایتی ‏‎ ‎‏در ایران مطرح شد، پدر من در صحنه بود و از پیشکسوتان مبارزه به شمار رفت. در ‏‎ ‎‏حقیقت او بود که ما را به گام نهادن در این راه ترغیب کرد.‏

‏پدرم چون بیان گرمی داشت، بارها دسته‌هایی که گرد او آمده بودند، به ایشان ‏‎ ‎‏اصرار داشتند که برای ارشاد حضار سخن گفته و یا به سوالی پاسخ بدهد. در آن ‏‎ ‎‏نشست‌ها، چه با حضور اهل علم و چه مردم کوچه و بازار، بیشتر اوقات، بحث از ظلم ‏‎ ‎‏و ظالم به میان کشیده شده، و ایشان در قبیح بودن ستم و ستمکاری سخن می‌راندند. ‏‎ ‎‏وی آیات، احادیث و داستان‌هایی در این زمینه بیان می‌کرد که گواه درستی سخنان او ‏‎ ‎‏بود.‏

‏او چون زمان ‏‏رضاشاه‏‏ را درک کرده و خیانت‌های او را نسبت به اسلام و مردم دیده ‏‎ ‎‏بود، هنگام اسم بردن از او یا پسرش، بسیار حساس بوده و آنان را مورد انتقاد و تحقیر ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 15
‏قرار می‌داد، بدون اینکه کمترین واهمه‌ای از دستگاه داشته باشد.‏

‏ایشان افرادی را که به دلیل وابستگی یا نادانی؛ از ‏‏رضاشاه‏‏ و پسرش تمجید و ‏‎ ‎‏تعریف می‌کردند، سخت مورد سرزنش قرار داده و با آنان مخالف بود. بارها عالمان ‏‎ ‎‏اصفهان‏‏ یا بازاریان دلسوز به عنوان نصیحت از ایشان خواستند، که این گونه جسورانه ‏‎ ‎‏در جلسه‌ها صحبت نکند. چون ممکن است در جلسه‌ها ماموری باشد و گزارش دهد. ‏‎ ‎‏اما او در این باره کوتاه نیامده و تعبیرهای تندی را به ویژه بر ضد ‏‏رضاشاه‏‏ بر زبان ‏‎ ‎‏می‌آورد؛ مثل ‏‏رضاشاه‏‏ خبیث، ملعون یا‏‏رضاشاه‏‏ ـ لعنت الله علیه ـ برایش بسیار سخت ‏‎ ‎‏بود که در جلسه‌ای باشد، و بشنود که کسی از یک ستمکار تعریف کند. الحمدلله در ‏‎ ‎‏این دوران حادثه‌ای برای ایشان پیش نیامد. حالا این همه، یا به خاطر رعایت حال او ‏‎ ‎‏بود، یا به دلیل موقعیت اجتماعی‌اش.‏

کتابدر وادی عشقصفحه 16