فصل نخست : زندگی نامه

2. خرید اوراق قرضه

‏یکی دیگر از رخدادهایی که از دوره دبستان به خاطر دارم، ماجرای فروش اوراق قرضه ‏‎ ‎‏ملی، از سوی دولت دکتر محمد ‏‏مصدق‏‏ بود. هر برگ قرضه ملی ده تومان ارزش ‏‎ ‎‏داشت. این حرکت کمکی بود که دولت ‏‏مصدق ‏‏از ملت خواسته بود. معلم و مدیر ‏‎ ‎‏دبستان ما را تشویق کردند که برویم و قرضه ملی بگیریم. دسته‌ای از دانش آموز‌ها‏‎ ‎‏برای این کار داوطلب شده و از پدرشان پول گرفتند. بعضی هم که توانایی تهیه ده ‏‎ ‎‏تومان را نداشتند، هر دو نفر با هم یک قبض قرضه گرفتند. یک روز همه ما را سوار ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 22
‏یک اتوبوس کردند و برای خرید قرضه ملی و کمک به دولت مصدق به بانک ملی ‏‎ ‎‏اصفهان‏‏ رفتیم. در راه شروع کردیم به شعار دادن.‏

‏بچه‌ها گفتند هر کسی دلش می‌خواهد بلند شود و شعار بدهد، یا این که یک نفر ‏‎ ‎‏شعار بدهد و دیگران تکرار کنند. یکی برای شاه شعار می‌داد، یکی برای دکتر محمد ‏‎ ‎‏مصدق‏‏ و یکی هم برای ‏‏آیت الله کاشانی‏‏. من از کسانی بودم که برای ‏‏آیت الله کاشانی‏‎ ‎‏شعار می‌دادم. معلم ما اصرار داشت که من برای ‏‏شاه‏‏ شعار بدهم. حالا یا برای این‌که ‏‎ ‎‏لهجه‌ام بهتر از بچه‌های دیگر بود، یا برای این‌که شعارهای جالب‌تری می‌دادم. من در ‏‎ ‎‏عالم کودکی حاضر نبودم این کار را بکنم. در حقیقت تحت تاثیر سخنان پدرم بودم، یا‏‎ ‎‏به دلیل تصورهایی که از فضای حاکم آن روز در ذهن داشتم. هرچه بود، به هیچ رو ‏‎ ‎‏حاضر نشدم برای شاه شعار بدهم. حتی برای دکتر ‏‏مصدق‏‏ که مورد توجه ملت بود، ‏‎ ‎‏حاضر نبودم شعار بدهم، چون ذائقه تلخی از ‏‏مصدق‏‏ داشتم. در آن روزها هرچند وقت ‏‎ ‎‏یک مساله سیاسی مهم در حال رخ‌دادن بود. بعدها توده‌ای‌ها در ‏‏اصفهان‏‏، به سرکردگی ‏‎ ‎‏مردی به نام ‏‏تقی فداکار‏‏، غائله به راه انداخته و مردم را این طرف و آن طرف کشیده و ‏‎ ‎‏تقریبا شهر را آشفته کردند. که چندان از این کارها بهره نگرفتند.‏

کتابدر وادی عشقصفحه 23