فصل سوم : دوران مبارزه با رژیم ستم شاهی

نشست های حوزوی شب های یکشنبه روحانیون

‏پس از لغو لایحه‌ انجمن‌های ایالتی و ولایتی، حضرت آیت الله خمینی تصمیم گرفت ‏‎ ‎‏که با دسته‌ای از عالمان بزرگ، ‌نظیر آقایان: گلپایگانی، ‏‏سید احمد زنجانی‏‏،‌ ‏‏مرتضی ‏‎ ‎‏حائری‏‏ و مرعشی نجفی و دیگران، جلسه گذاشته و مشورت و تبادل نظر کند. افزون ‏‎ ‎‏بر این ایشان در تلاش بودند تا عالمان سراسر ایران را سالی یک‌بار به گردهمایی بزرگ ‏‎ ‎‏در قم فراخواند،‌ که با یکدیگر نشسته و درباره مسائل اسلام و اوضاع کشور،‌ و نیز ‏‎ ‎‏مسئولیت‌های سنگین روحانیون با یکدیگر رایزنی و تبادل نظر کنند،‌ اما با کارشکنی‌ها‏‎ ‎‏و سازش کاری‌های برخی چهره‌ها روبه‌رو شد و دریافت که این طرح شدنی نیست. از ‏‎ ‎‏این رو، بر آن شد طرح دیگری را به اجرا گذارد، که شاید اهمیت آن از طرح نخست ‏‎ ‎‏کمتر نبود،‌ و آن این بود که روحانیون قم و شهرستان‌ها را بر آن دارد که نشست‌ها و ‏‎ ‎‏گردهمایی‌هایی با یکدیگر داشته باشند. چه بهتر که این گردهمایی‌ها در یک شب یا‏‎ ‎‏روز معین باشد، به این گونه که وقتی روحانیون قم در شب معینی گرد هم می‌آیند، در ‏‎ ‎‏همان شب روحانیون مشهد، تهران، ‏‏شیراز‏‏، اصفهان، و دیگر شهرها نیز گرد هم آیند و ‏‎ ‎‏به گفت‌وگو و مذاکره بنشینند. از این رو امام تلاش گسترده‌ای را برای واداشتن مقامات ‏‎ ‎‏روحانی قم به نشست‌های مشترک آغاز کرد. آن‌گاه که توانست برخی را به گردهمایی ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 74
‏هفتگی در هر شب یکشنبه وادارد، بی‌درنگ دست به کار شد که با فرستادن پیک و پیام ‏‎ ‎‏به مراکز حوزوی کشور از روحانیون بزرگ نیز بخواهند که در همان شبی که عالمان قم ‏‎ ‎‏با هم نشست مشترک دارند، آنان نیز گرد هم آیند و درباره اوضاع جاری ایران و ‏‎ ‎‏مشکلات مردم به رایزنی و چاره‌اندیشی پرداخته و برای دفاع از اسلام، استقلال ایران و ‏‎ ‎‏رویارویی با توطئه‌های رژیم شاه و استکبار جهانی آماده شوند. بنابراین بیشتر عالمان ‏‎ ‎‏شهرها، از آقای خمینی پیروی کرده و شب‌های یکشنبه جلسه گذاشتند. در همین ‏‎ ‎‏راستا در یکی از آن روزها، حجت الاسلام آقای ‏‏شیخ حسن صانعی‏‏ کسی به سراغ من ‏‎ ‎‏فرستاد، که به منزل امام خمینی بروم. من هم به منزل آیت الله خمینی رفتم. ایشان ‏‎ ‎‏گفتند: «شما به شیراز رفته و در آن‌جا کاری هست که باید انجام دهید؛ البته به اتفاق ‏‎ ‎‏یکی از دوستان خود، حال هرکدام که خودتان صلاح دانستید... آقای صانعی افزود:‌ ‏‎ ‎‏«چون آقای خمینی دستور داده‌اند، که روحانیون سراسر کشور، در هر شهری ـ چه ‏‎ ‎‏کوچک و چه بزرگ ـ شب‌های یکشنبه نشست داشته و درباره مسائل روز و ‏‎ ‎‏رخدادهای کشور تبادل نظر کنند».‏

‏برایم افتخاری بود که آیت الله خمینی کاری را به من محول کرده و آن رااجابت ‏‎ ‎‏کنم. در ضمن آقای صانعی گفتند: «روزی که خواستید راهی شیراز شوید، نخست به ‏‎ ‎‏منزل آیت الله خمینی بیایید، که ایشان هم مطالبی را به شما بگویند». از این‌رو روزی که ‏‎ ‎‏عزم شیراز کردم، به منزل حضرت آیت الله خمینی رفته و خدمت‌شان مشرف شدم. ‏‎ ‎‏آیت الله خمینی باوقار و عظمت ویژه خود در گوشه اتاق نشسته و مشغول نوشتن بود، ‏‎ ‎‏با راهنمایی آقای صانعی وارد اتاق شده و پس از ادای احترام روبه‌روی ایشان نشستم. ‏‎ ‎‏ایشان سوال کردند: «عازم کدام شهر هستید؟» من عرضه داشتم: «منطقه شیراز». آیت‌الله خمینی در حال صحبت کردن؛ تند تند مشغول نوشتن نامه‌هایی برای عالمان شهرها بودند. آشکار است که هر نامه می‌باید فراخور شان و مقام و موقعیت مخاطب‌شان نوشته می‌شد. بااین حال درنگی در نوشتن نداشتند. آیت الله خمینی دستورهای لازم را‏‎ ‎‏به من داده، و ‌فرمودند:‌ «سلام مرا به آقایان علما برسانید و از آنان احوالپرسی کرده و ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 75
‏بگویید که شب‌های یکشنبه جلسه داشته باشند،‌ چرا که مسائل مملکت در وضعیت ‏‎ ‎‏حساسی بوده و ما در بحرانی‌ترین دوران هستیم». بدین گونه من و یکی از دوستان ‏‎ ‎‏ـ به نام آقای ‏‏سجادی‏‏ ـ عازم شیراز شدیم. او از آن‌جا عزم کشور‌های خلیج فارس را‏‎ ‎‏داشت. در معیت ایشان بااتوبوسی حرکت کردیم. نیمه‌های شب به شیراز رسیدیم. ‏‎ ‎‏آن‌جا در مسافرخانه‌ای تختی گرفتیم، که شب رااستراحت کنیم. فردای آن روز پیش‌تر ‏‎ ‎‏از آن که از دوستم جدا شوم،‌ تصمیم گرفتم حمام بروم و به احتمال این که حمام ‏‎ ‎‏عمومی چندان اعتباری ندارد، محتویات جیب و همه آن‌چه را که همراه داشتم، مانند ‏‎ ‎‏کاغذ و پول به آقای سجادی سپردم. بعد از مراجعت از حمام چند ساعتی باایشان در ‏‎ ‎‏شهر گردش کرده و پس از صرف ناهار تا پای اتوبوس بدرقه‌اش کردم، و او به‌سوی ‏‎ ‎‏خلیج فارس رفت. ‏

‏سپس من همراه یکی از دوستان روحانی، به نام آقای ‏‏سید محمد علی فقیه‏‏ ـ که در ‏‎ ‎‏شیراز ساکن بود ـ به منزل عالمان رفتیم و پیام آیت الله خمینی را به آنان دادیم. از ‏‎ ‎‏جمله آقایانی که خدمت‌شان مشرف شدیم، آقایان: ‏‏محلاتی‏‏،‌ ‏‏دستغیب‏‏، ‏‏حائری‏‏، ‏‏خداداد‏‏ و ‏‎ ‎‏مصباح‏‏ بودند، ناگفته نماند که آقای مصباح از منبری‌های خوب شیراز بودند.‏

‏وقتی به منزل آقایان مشرف شدیم، دیدیم که برخی آقایان اندک اطلاعی از موضوع ‏‎ ‎‏دارند. اما دستور و پیام آیت الله خمینی به استان فارس هنوز نیامده، و مااین پیام را به ‏‎ ‎‏آنان دادیم. در همان روزهایی که ما در شیراز بودیم،‌ یکی از آقایان، یعنی آیت الله ‏‏شیخ ‏‎ ‎‏بهاء‌الدین محلاتی‏‏ پیش‌قدم شد و با حضور روحانیون شیراز اولین نشست را برقرار ‏‎ ‎‏کرد. سپس ما به همراهی یکی دیگر از آقایان قرار شد،‌ که به شهرهای استان فارس،‌ ‏‎ ‎‏مانند: ‏‏جهرم‏‏ و ‏‏فسا‏‏ و ‏‏اردکان‏‏ برویم.‏

‏نخستین شهری که رفتیم فسا بود. از اتوبوس که پیاده شدیم از یک مغازه‌دار، نشانی ‏‎ ‎‏منزل آقای ‏‏ارسنجانی‏‏؛ روحانی بزرگ فسا را پرسیدیم. هنوز حرف او تمام نشده بود، که ‏‎ ‎‏ناگهان دو پاسبان رسیدند و ما را گرفته و به زندان بردند. دو روز در زندان شهربانی ‏‎ ‎‏فسا ماندیم. بعد آشکار شد که آنان از همه چیز باخبر هستند، یعنی کاملا در جریان ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 76
‏بودند که ماموریت ما در چه رابطه‌ای بوده و به چه مناسبت به فارس آمده و به کجا‏‎ ‎‏رفته و اکنون عازم کدام شهرها هستیم. در این دو روز آزار و اذیتی به ما نرساندند، فقط ‏‎ ‎‏روز اول یک مقدار گرسنگی کشیدیم. چون آن روز صبحانه نخورده بودیم. ساعت دو ‏‎ ‎‏بعد از ظهر بود که به ما ناهار دادند. پس از دو روز ما راآزاد و تحت نظر به شیراز برده ‏‎ ‎‏و سپس روانه تهران کردند.‏

کتابدر وادی عشقصفحه 77