فصل سوم : دوران مبارزه با رژیم ستم شاهی

واقعه خونین فیضیه

‏روز 25 شوال‌، روز شهادت رئیس مذهب جعفری حضرت امام جعفر صادق علیه السلام‌، هر سال از طرف ‏‏طلاب مدرسه فیضیه‌‏‏ مجلس روضه‌خوانی برقرار بوده است، طلاب ‏‎ ‎‏مدرسه‌ها، اساتید و مراجع تقلید نیز دعوت می‌شدند. در سال 1342، نیز این مراسم در ‏‎ ‎‏فیضیه‌ برقرار شد، و واعظ شهیر،‌ آقای ‏‏شیخ مرتضی انصاری قمی‏‏ به سخنرانی پرداخت. ‏‎ ‎‏این مجلس، در واقع از طرف آیت الله گلپایگانی‌ برپا شده بود. از ظاهر مجلس پیدا بود ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 96
‏که افرادی مشکوک در گوشه و کنار، به ویژه در میان مجلس و جلو منبر نشسته‌اند. ‏‎ ‎‏لباس شخصی‌ها، کت و شلوار سرمه‌ای یک دست به تن داشتند. آنان ریش‌هایشان ‏‎ ‎‏تراشیده، و مدل اصلاح موی سرشان مدلی متفاوت بود.‏

‏سوالی که در ذهن هر بیننده‌ای مطرح بود،‌ این بود که آنان چه کسانی هستند؟ هنوز ‏‎ ‎‏چند دقیقه‌ای از سخنرانی آقای انصاری نگذشته بود،‌ که یکی از آنان در میان منبر، بدون ‏‎ ‎‏مقدمه سخن آقای انصاری را قطع کرده و گفت: «بلند صلوات بفرستید». مردم صلوات ‏‎ ‎‏فرستادند. آقای انصاری‌ گفتند: «آرام باشید». و سپس به سخنان خود ادامه دادند. فرد ‏‎ ‎‏دیگری گفت: «برای سلامتی امام زمان(عج‌) صلوات بفرستید» برخی به ویژه آن افراد ‏‎ ‎‏مشکوک صلوات فرستادند.‏

‏آقای انصاری بار دیگر مردم را به سکوت دعوت کرد. این‌طور به نظر آمد، که وضع ‏‎ ‎‏مجلس چندان مساعد نیست. در حقیقت آنان در صدد به‌هم زدن مجلس بودند. با‏‎ ‎‏صلوات‌های بعدی آقای انصاری از منبر پایین آمد. آنان بی‌درنگ از جا بلند شده،‌ و ‏‎ ‎‏عکس شاه رااز زیر لباس‌های خود بیرون آورده و شروع به شعار دادن کردند: «جاوید ‏‎ ‎‏شاه، جاوید شاه؛ زنده باد شاه.» طلاب میان مجلس خواستند که ساکتشان کنند. ناگهان ‏‎ ‎‏به آنان حمله کردند و پس از زد و خورد‌ کوتاهی که با طلبه‌ها صورت گرفت، از ‏‎ ‎‏مدرسه فیضیه‌ بیرون رفتند. طلاب از ماجرایی که رخ داده بود، متوحش‌ و متحیر‌ بوده و ‏‎ ‎‏سرگرم گفت‌و‌گو درباره چند و چون ماجرا بودند، که لباس شخصی‌ها همراه نیروهای ‏‎ ‎‏دیگر و مسلح به چوب و چماق و تفنگ به مدرسه بازگشته و به سمت طلاب هجوم ‏‎ ‎‏آوردند. طلاب قصد مقاومت داشتند، اما ممکن نبود. از این رو به اتاق‌ها و طبقه دوم و ‏‎ ‎‏نیز پشت بام پناه بردند.‏

‏آیت الله العظمی گلپایگانی‌ که در مجلس حضور داشت را به حجره‌ آقای ‏‏باستانی ‏‎ ‎‏نجف‌آبادی‏‏ بردند که در امان باشد. ناگهان ده‌ها نفر با چوب و چماق به جان طلاب ‏‎ ‎‏افتاده و زد وخورد‌ شروع شد. دست و سر و پا بود که می‌شکست. خون از سر و ‏‎ ‎‏صورت طلاب جاری شده بود. درب حجره‌ها را شکسته و اگر طلبه‌ای پناه گرفته بود، ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 97
‏او را بیرون کشیده و اثاثیه حجره‌اش را، حتی کتاب‌ها و قرآن‌ها را به داخل حیاط ‏‎ ‎‏مدرسه فیضیه‌ پرتاب می‌کردند. حیاط از لحاف، پتو، زیلو، عبا و عمامه‌های خونین ‏‎ ‎‏طلاب پر بود. دسته‌ای از کماندو‌ها رفته بودند و دسته دیگری که تازه نفس بودند به ‏‎ ‎‏مدرسه هجوم آوردند. گاهی برخی حجره‌ها چندین بار مورد هجوم مهاجمان قرار ‏‎ ‎‏می‌گرفت.‏

‏ناله طلبه‌هایی که ضربه‌های چوب، سر و صورتشان را شکسته بود،‌ بلند‌تر شده بود. ‏‎ ‎‏گروهی از کماندوها‌، دست و پای طلبه‌ها را گرفته و آنان رااز طبقه دوم به میان حیاط ‏‎ ‎‏مدرسه پرت کردند. برخی از طلبه‌ها را به رودخانه‌ای که پشت مدرسه فیضیه‌ بود ‏‎ ‎‏انداختند. طلاب فریاد‌ می‌زدند: یا حسین! کماندوها‌ شعار می‌دادند: جاوید شاه!‌ در میانه‌ ‏‎ ‎‏این بلوا نفهمیدم که چگونه وسایل طلاب را در محوطه‌ مدرسه به آتش کشیده و آن‌ها‏‎ ‎‏را سوزاندند. با دیدن این مناظر غم‌انگیز، صحنه ظهر عاشورا برایمان تداعی شد. ‏‎ ‎‏ساعت‌ها مدرسه فیضیه‌ در خون و آتش می‌سوخت، و گاهی صدای تیراندازی وحشت ‏‎ ‎‏را دو چندان می‌ساخت. من در آغاز درگیری ساعت‌هایی همگام با گروهی از طلاب در ‏‎ ‎‏شمار مدافعان بودم، اماآن‌گاه که چوب‌ها وحشیانه به سر و صورتم خورد، ناگزیر در ‏‎ ‎‏شمار فراری‌ها در آمده، و از مدرسه فرار کردم. در پی فاجعه فیضیه‌، مسئولان رژیم شاه ‏‎ ‎‏به مراکز درمانی قم اعلام کردند که از پذیرش مجروحین و مصدومین حادثه‌ مدرسه ‏‎ ‎‏فیضیه‌ خود‌داری کنند. در پی این دستور برخی بیمارستا‌ن‌ها، مجروحین و مصدومین ‏‎ ‎‏حادثه فیضیه‌ را نپذیرفتند. دسته‌ای از مجروحین ـ که به منزل آیت الله خمینی پناهنده ‏‎ ‎‏شدند ـ از آنان دلجویی‌ شد. مجروحین و مصدومین ـ که از بیمارستان‌های قم از سوی ‏‎ ‎‏ماموران اخراج شدند ـ‌ در بیمارستان فاطمی بستری شدند. شادروان ‏‏دکتر واعظی‏‏، ‏‎ ‎‏رئیس بیمارستان و آقای ‏‏دکتر مدرسی‌‏‏ به رغم مخالفت رژیم مجروحین را پذیرفته و ‏‎ ‎‏گروهی از مجروحان نیز در خانه‌هایشان تحت درمان قرار گرفتند. پزشک‌هایی نظیر ‏‎ ‎‏دکتر مدرسی‌ و دیگران به منازل آنان رفته و معالجه‌شان کردند. ‏

‏پس از این رخداد شخصیت‌های برجسته مذهبی، باارسال پیام‌های تسلیت، ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 98
‏پشتیبانی خود رااز نهضت اعلام داشتند.‏

‏در آن روزها وضع قم بسیار آشفته بود و شرایط روحانیون و کسانی که به دفاع از ‏‎ ‎‏طلاب پرداختند، بسیار وخیم شد. گروه‌هایی که مامور حکومت بودند، با نفربرها‌ بر سر ‏‎ ‎‏چهار‌راه‌های قم گمارده شدند. در حقیقت حکومت نظامی بود. هر کجا گروهی از مردم ‏‎ ‎‏و جوانان قم به حمایت از روحانیت و اعتراض به قتل عام فیضیه‌ تجمع داشته یا‏‎ ‎‏تظاهراتی‌ داشتند با سرکوبی ماموران گارد روبه‌رو بودند. حکومت گروه زیادی از ‏‎ ‎‏ماموران شهربانی، کماندوهای‌ گارد سلطنتی، و نیز ساواکی‌های تهران را به قم اعزام ‏‎ ‎‏کرد. گفتنی است که حکومت مساله فیضیه‌ قم را برای آنان وارونه ساخته بود.‏

‏به خاطر دارم، که به مناسبت فاجعه مدرسه‌ فیضیه قم، مجلس یاد بود و بزرگداشتی ‏‎ ‎‏در ‏‏مسجد ارک‏‏ تهران، از سوی ‏‏آیت‌ الله حکیم‏‏ برگزار شد. در این مجلس آقای ‏‏فلسفی‏‎ ‎‏منبر رفت و سخنرانی کرد. ایشان نامه‌هایی را که مراجع عظام به‌عنوان اعلامیه داده ‏‎ ‎‏بودند، روی منبر خواند. آقای فلسفی اعلامیه آیت الله خمینی را پس از اعلامیه‌های ‏‎ ‎‏دیگر خواند. یعنی زمانی که احساس کرد، ملت آماده شنیدن آن هستند. این‌کار؛ هیجان ‏‎ ‎‏خاصی به مجلس داد. چون امام خمینی در این اعلامیه سوره فیل را یاد‌آوری کرده بود. ‏‎ ‎‏هم‌زمان با شنیدن پیام امام، ملت شروع کردند به قرائت سوره فیل.‏

کتابدر وادی عشقصفحه 99