فصل سوم : دوران مبارزه با رژیم ستم شاهی

آزادی امام از زندان

‏در اسفند ماه 42، یعنی پایان این سال پر از حادثه، قرار بر این شد که به مناسبت نوروز ‏‎ ‎‏کارت تبریک‌هایی چاپ کنیم، که مبارزه و مسائل رخ‌داده در طی این یک‌سال، از جمله ‏‎ ‎‏واقعه فیضیه و دستگیری حضرت آیت الله خمینی، در آن پررنگ‌تر جلوه کند، از این ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 110
‏رو فعالیت من دوباره شروع شد، ما دو پوستر داشتیم، که یکی از این پوسترها را آقای ‏‎ ‎‏رحیمیان‏‏ زحمت آن را کشیده بود، چون خط خوبی داشت. دیگری را آقای ‏‏سید علی ‏‎ ‎‏موسوی گرمارودی‏‏، که بنده با ایشان رفاقت داشتم. ایشان از سویی خوش ذوق بود و ‏‎ ‎‏از سوی دیگر خوش خط. روزی به خانه ایشان، واقع در سه راه امین حضور رفتم. او ‏‎ ‎‏کارت تبریکی برای عید نوروز آماده ساخت و به من داد. آن کارت را نزد آقای ‏‏حسن ‏‎ ‎‏تهرانی‏‏ بردم و چاپ و تکثیر کردیم. مقداری از هزینه تکثیر کارت را آقای تهرانی تقبل ‏‎ ‎‏کرد، و باقی مانده آن را نیز آیت الله منتظری به‌عهده گرفت. بعد در قم این کارت‌ ‏‎ ‎‏تبریک‌ها را بین طلاب توزیع کردم، که بفروشند. از این کارت‌ها به عنوان پیام تبریک ‏‎ ‎‏استفاده می‌شد. گاهی از اوقات، بانی خیری پیدا می‌شد و شمار زیادی از این کارت ‏‎ ‎‏تبریک‌ها را تکثیر می‌کرد، تا از طریق پست به دست اشخاص بازاری و اداری و ‏‎ ‎‏روحانی برسد. از این طریق عکس حاج آقا روح الله و آن متن ادبی و شعر همه جا‏‎ ‎‏پخش شد. بعضی از کارت‌ها مزین به این آیه بود: ‏رَبِّ السِّجنُ احَبُّ الَیَّ مِمَّا یَدعُونَنِی الَیهِ‏.‏‎[1]‎

‏و در بعضی کارت‌ها از بیت زیر استفاده شده بود:‏

بـی‌گناهـی کـم گناهی نیست در دیوان عشق

 یوسفاز دامان پاک خود به زندان رفته است

‏وظیفه اصلی ما تهیه بودجه تکثیر این کارت‌ها بود، تا برای افراد معینی کارت ‏‎ ‎‏بفرستیم، مثل سرهنگ‌ها یا تیمسار‌ها و...، که حداقل نمازخوان هستند: یکی از این ‏‎ ‎‏کارت‌ها به دستش برسد و بفهمد که رژیم چه کرده و ملت خواسته‌اش چیست، شاید ‏‎ ‎‏در او تاثیری داشته باشد. برای روحانیونی کارت تبریک می‌فرستادیم که چندان در ‏‎ ‎‏مبارزه نقش نداشتند. از این رهگذر شاید اندکی آگاه شوند. از این کارت‌ها حتی برای ‏‎ ‎‏سرشناسان جامعه هم می‌فرستادیم، با این باور که انجام وظیفه کنیم. حالا مهم نبود، که ‏‎ ‎‏شخص کارت را خواهد خواند، یا از ترس آن را پاره کرده و دور خواهد انداخت. ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 111
‏همین که دسته‌ای متوجه تلاش و انگیزه ما می‌شدند، بسنده بود. افزون بر این، ‏‎ ‎‏کارت‌های تبریکی‌ـ که مزین به تصاویر حضرت آیت الله العظمی خمینی بود ـ درب ‏‎ ‎‏منازل و بدون ذکر نام فرستنده ارسال می‌کردیم. ‏

‏اگر چه پایان سال42، غم‌انگیزترین روزها را از هجر رهبر و مرجع‌مان به همراه ‏‎ ‎‏داشت، آن را با تمام فعالیت‌ها و حوادث تلخ پشت سر گذاشته و وارد سال 43 شدیم. ‏‎ ‎‏ایام عید نوروز را در قم گذرانده و در جریان مبارزه بودم. هنوز تب و تابِ سالگرد ‏‎ ‎‏واقعه فیضیه به چشم می‌خورد که ناگهان هجدهم فروردین 43 آیت الله خمینی وارد قم ‏‎ ‎‏شد.‏‎[2]‎‏ صبح روز 18 فروردین، بدون هیچ زمینه‌ای باخبر شدیم، که حاج آقا روح الله آزاد ‏‎ ‎‏شده و به قم آمده است. بدین سان جشن‌ها و مراسم پرشوری به پا شد. مساجد و ‏‎ ‎‏مدارس شهر قم غرق جشن و شادی و شیرینی بود. بزرگ‌ترین جشن هم برای آزادی ‏‎ ‎‏آیت الله خمینی، در مدرسه فیضیه برگزار شد. سردمدار این جشن، آقای ربانی شیرازی ‏‎ ‎‏بود، که بین طلاب جوان نفوذ کلام عجیبی داشت. هم‌چنین آیت الله منتظری و آقایان ‏‎ ‎‏دیگری، نظیر شیخ یحیی انصاری شیرازی ـ که اکنون ساکن قم هستند ـ برای برگزاری ‏‎ ‎‏آن مراسم تلاش بسیاری کردند. مرکز برنامه‌ریزی جشن، حجره آقای باستانی از یاران ‏‎ ‎‏نزدیک آیت الله گلپایگانی بود. در کشت و کشتار فیضیه، آقای گلپایگانی را در همین ‏‎ ‎‏حجره پنهان کردند، به هر حال این حجره ستاد برگزاری مراسم بود. قرار بود، یک ‏‎ ‎‏جشن سراسری در شهرهای ایران گرفته شود، اما بعد محدود به قم شد. بعضی از ‏‎ ‎‏آقایان که لزومی ندارد نامی از آن‌ها برده شود. در بعضی از مسائل تاحدی کم لطفی ‏‎ ‎‏کردند. از جمله بحثی بین آیت الله ربانی و بعضی از آقایان ـ که از رده اساتید بودند ـ ‏‎ ‎‏مطرح شد. ما تصویر بزرگی از حاج آقا روح الله را بر سردر مدرس مدرسه فیضیه ‏‎ ‎‏نصب کردیم، آقایان گفتند که شما چرا عکس آقای خمینی را نصب کردید، اما عکس ‏‎ ‎‏فلان مرجع را نگذاشتید؟ آقای ربانی با لحن بلند از آنان سوال کرد: «چه کسی از زندان ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 112
‏آزاد شده؟ ما جشن را برای چه کسی گرفتیم؟ اگر جشن برای آزادی آقای خمینی ‏‎ ‎‏است، تناسبی ندارد که عکس مرجع دیگری را هم نصب کنیم». اما آنان همچنان بر ‏‎ ‎‏عقیده خود پافشاری کردند، تا جایی که کار به تهدید در عدم همکاری کشید. شمار ‏‎ ‎‏آنان معدود بود، اما به دلیل حفظ انسجام،‌ آیت الله ربانی گفت: «عکس همه مراجع را‏‎ ‎‏پیدا کنید و نصب کنید، به جز عکس آیت الله خمینی را، چرا که این عمل خود دنیایی ‏‎ ‎‏از حرف است». ‏

‏بالاخره طی صحبت‌ها و نشست‌های طولانی قرار بر این شد،‌ که طلاب هر شهر ‏‎ ‎‏حجره‌های خود را با فرش، گل و پارچه‌های رنگارنگ، و یا هرچیز دیگر تزئین کنند. ‏‎ ‎‏بعد هم افرادی برای انتظامات جشن تعیین شدند، تا بی‌نظمی وجود نداشته باشد. من به بازار قم رفتم و حدود 500 قطعه بازوبند مشکی ـ که روی آن با خط سفید کلمه ‏‎ ‎‏«انتظامات» نوشته بود ـ‌ خریدم. نظر به شکوهمندی این جشن،‌ 300 طلبه برای ‏‎ ‎‏انتظامات در نظر گرفته شد، که من از آنان بودم.‏

‏فیضیه، پر از جمعیت بود آن‌گاه که حضرت آیت الله خمینی تشریف آورد و جشن ‏‎ ‎‏با شکوه خاصی برگزار شد. بعد از برگزاری جشن، حاج آقا روح الله با قدردانی از ‏‎ ‎‏مردم خواستند که سراغ کسب و کارشان رفته و به مراسم پایان دهند. هیچ گونه ‏‎ ‎‏مزاحمتی در باب جلوگیری از این جشن انجام نگرفت. سیاست دولت بر این بود که ‏‎ ‎‏چراغ سبزی نشان دهد، تا آیت الله خمینی در مطالبات سیاسی خود کوتاه بیاید. از آن ‏‎ ‎‏پس بود که روزنامه‌ها نوشتند: آقای خمینی تفاهم کرد! ماجرا را گونه‌ای جلوه دادند که ‏‎ ‎‏آیت الله خمینی با رژیم صلح کرده، و دیگر بین آنان هیچ تضادی وجود ندارد. آیت الله ‏‎ ‎‏خمینی در یک واکنش سریع در مسجد اعظم قم به صراحت اعلام کرد که: «خمینی ‏‎ ‎‏غلط خواهد کرد که با رژیم تفاهم کند». به این ترتیب، امام موضع خود را بسیار صریح ‏‎ ‎‏و روشن در برابر شیطنت‌های رژیم اعلام کرد، ایشان به مردم فهماند که نه فقط تفاهمی ‏‎ ‎‏در میان نیست، بلکه مبارزه همچنان ادامه دارد.‏

‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 113

  • . یوسف(12): 33.
  • . در خاطرات حجج اسلام آقایان: محمدحسن رحیمیان و رمضانعلی دری نجف آبادی به این موضوع اشاره  شده است.