فصل چهارم : تبعید امام و انزوای انقلابیون

ماجرای آقا ابوالفضل

‏در آن روزها شخصی به نام ابوالفضل بود، که در مجالس ترحیم،‌ قرآن به حاضران ‏‎ ‎‏می‌داد و نیز فاتحه و صلوات می‌فرستاد. به او «‏‏آقا ابول‏‏» می‌گفتند. کارش همین بود، و ‏‎ ‎‏از این راه هزینه زندگی‌اش را به دست می‌آورد. اهل سیاست نبود،‌ اما روش خاصی ‏‎ ‎‏برای خودش داشت. آقا ابول در شهر قم می‌گشت، و مجالس ترحیم را در مناطق ‏‎ ‎‏گوناگون شناسایی می‌کرد. سپس به مدرسه فیضیه می‌آمد و روی سنگ لب حوض ‏‎ ‎‏می‌ایستاد و نشانی آن مجالس را اعلام می‌کرد. او به گونه‌ای نشانی مجالس ترحیم را‏‎ ‎‏می‌داد که طلبه‌ها، از جلوی منزل آیت الله خمینی عبور کنند. آقا ابول به این بهانه در هر ‏‎ ‎‏نشانی دادن،‌ یکی، دو بار نام حضرت امام خمینی را بر زبان می‌آورد، و طلبه‌ها‏‎ ‎‏صلوات‌های پیاپی می‌فرستادند. سرانجام یک روز ساواک آقا ابول را گرفت و یک ‏‎ ‎‏گوشمالی حسابی به او داده و از او التزام گرفت که دیگر این گونه نشانی مجالس ‏‎ ‎‏ترحیم را ندهد. فردای آن روز که او به فیضیه آمد،‌ دیدیم روش خود را عوض کرده ‏‎ ‎‏است. در این مرحله دیگر آشکارا، از آیت الله خمینی نام نمی‌برد. فقط با اشاره و کنایه ‏‎ ‎‏می‌فهماند که طلبه‌ها از جلوی خانه امام عبور کنند. طلبه‌ها که منظورش را می‌فهمیدند، ‏‎ ‎‏برای امام خمینی سلام و صلوات می‌فرستادند.‏

‏شاید برای نسل امروز ـ که آن فضای اختناق و خفقان را ندیده‌اند ـ این گونه ‏‎ ‎‏کارها، خنده‌دار و پیش پا افتاده تلقی شود. اما باور من این است که در حقیقت، همین ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 138
‏کارهای کوچک، زیر بنای آن انقلاب عظیم اسلامی و جهانی شد. یعنی آن روزها به ‏‎ ‎‏گونه‌ای بودند،‌ که چاره‌ای جز این اقدام‌ها نبود. فقط خدای متعال و افراد انقلابی ـ‌ که ‏‎ ‎‏در جریان مبارزه بودند ـ می‌دانند،‌ که در آن دوران با چه خون دل خوردن‌هایی،‌ ‏‎ ‎‏شاگردان و پیروان آیت الله خمینی،‌ توانستند وفادار به راه امام مانده،‌ و جنایت‌ها و ‏‎ ‎‏خیانت‌های رژیم پهلوی را برای مردم آشکار سازند.‏

کتابدر وادی عشقصفحه 139